پارت²⁷
پارت²⁷
(دونفری ک نظر دادن اشتباه بود..اون فرد چانیول نبود)
ات ـ چخبرته؟ چرا میزنیش؟
یونگی ـ به تو ربطی نداره!(پشماتون کز خورد؟😂)
ات ـ ربط داره خیلیم ربط داره!
یونگی ـ عه..باشه، بیا ببرش
ات ـ خوبی؟ صدمه دیدی؟
جونگهو ـ(همون پسره ک کتک میخورد) مـ..رسی ک نجاتم داد...مواظب باششش
اتویو
برگشتم دیدم میخاست با ی چوب بزنتم..با دستم چوبو نگه داشتم(بروسلی اعظم)
ات ـ چیکار میکنی؟
یونگی ـ ها؟
ات ـ کَرَم ک هستی*چوبو پرت کرد اونور*
(ات عنو گوهتو یکی میکنماا)
یونگی ـ هوم ازت خوشم اومد...اسمت چیه؟
ات ـ براچی میخای؟ ببین من الان سرم خیلـ..
یونگی ـ شمارمو بگیر بعدا زنگ بزن
ات ـ نمیتونم..فعلا من باید برم
یونگی ـ بری چجوری شمارتو بگیرم؟
ات ـ خونهی یکی از اشناهام دقیقا همین روبهروعه..شاید زیاد بیام...
یونگی ـ چ نسبتی دارین؟
ات ـ دوستیم.....البته فک کنم*اخرشو اروم گفت*
یونگی ـ اهانـ...
ات ـ من..من دیگا میرم..
یونگی ـ وایسا..تو کی میای از اون خونه بیرون؟
ات ـ نمیدونم..نگو میخای منتظرم بمونی؟
یونگی ـ اره میخام منتظر بمونم
ات ـ باشه..ولی اگه هرچی شنیدی نیا داخل..باشه؟
یونگی ـ چرا؟
ات ـ اوو چانیول اومد..من دیگه میرم..بای
رفتم دنبال چانیول
ات ـ چانیول..میشه بیام تو؟
چانیول ـ اره
رفتم داخل خونه...
ات ـ چرا..چرا اون درو نشون ندادی؟
چانیول ـ براچی میخای بدونی اونجا چیه؟
ات ـ اخه احساس میکنم ب منم ربط داره
چانیول ـ لطفا ات..ات تروخدا..ات...من..من احساساتم دست خودم نیـ..ست...میترسم بهت اسیب بزنم..مثل چند روز پیش
ات ـ ینی کی داره اینکارو میکنه؟
چانیول ـ ب وقتش میفهمی..
ات ـ کی وقتشههه؟*داد*
چانیول ـ نمیدونمممممم
یونگیویو
چی وقتشه؟
هوفف ب من چ
یهو صدای اخ اون دختره دراومد
میخاستم برم داخل ک یاد حرفش افتادم
چرا نباید میرفتم داخل
اتویو
میدونم..یکی داشت چانیولو کنترل میکرد..اما کی؟
کی پشت این ماجراهاس؟
چانیول داشت لوش میداد که یهو دوباره ناخوناش بلند شدو بهم حمله کرد
ایندفعه تونستم از تودم دفاع کنم ولی با مغز رفتم تو دیوار..
کمی سرم گیج رفتو خابم برد
چانیول ـ ات...ات چشماتو نبند...اتت*داد*
ات ـ چانیول..باید..باید بخابم..یکم..یکوچولو...شاید چیزی دستگیرم بشه...
چانیول ـ هققق باشه...ببخش ک نمیتونم چیزی بگم*گریه*
چشمامو بستم
همجا تاریک بود..عه منکه سمت خونهی چانیولم..توی اون کوچهعه چیه؟
همونجایی ک اون پسره رو دیدم..(یونگیو میگه)
چی؟ بازم در؟
درو باز کردم
ی نوشته
متن نوشته:
خوب پیش میری...افرین
ولی اونایی ک اینجا دیدی..اوناچی؟
ادمن یا گرگینه یا خوناشام؟
خودت این بازیو شروع کردی!
خوناشامم ک شدی..هرچی از دستشون بر بیاد انجام میدن تا تو ملکه نشی!
_از طرف فرشتهی نجاتت_
.
حیماین؟
(دونفری ک نظر دادن اشتباه بود..اون فرد چانیول نبود)
ات ـ چخبرته؟ چرا میزنیش؟
یونگی ـ به تو ربطی نداره!(پشماتون کز خورد؟😂)
ات ـ ربط داره خیلیم ربط داره!
یونگی ـ عه..باشه، بیا ببرش
ات ـ خوبی؟ صدمه دیدی؟
جونگهو ـ(همون پسره ک کتک میخورد) مـ..رسی ک نجاتم داد...مواظب باششش
اتویو
برگشتم دیدم میخاست با ی چوب بزنتم..با دستم چوبو نگه داشتم(بروسلی اعظم)
ات ـ چیکار میکنی؟
یونگی ـ ها؟
ات ـ کَرَم ک هستی*چوبو پرت کرد اونور*
(ات عنو گوهتو یکی میکنماا)
یونگی ـ هوم ازت خوشم اومد...اسمت چیه؟
ات ـ براچی میخای؟ ببین من الان سرم خیلـ..
یونگی ـ شمارمو بگیر بعدا زنگ بزن
ات ـ نمیتونم..فعلا من باید برم
یونگی ـ بری چجوری شمارتو بگیرم؟
ات ـ خونهی یکی از اشناهام دقیقا همین روبهروعه..شاید زیاد بیام...
یونگی ـ چ نسبتی دارین؟
ات ـ دوستیم.....البته فک کنم*اخرشو اروم گفت*
یونگی ـ اهانـ...
ات ـ من..من دیگا میرم..
یونگی ـ وایسا..تو کی میای از اون خونه بیرون؟
ات ـ نمیدونم..نگو میخای منتظرم بمونی؟
یونگی ـ اره میخام منتظر بمونم
ات ـ باشه..ولی اگه هرچی شنیدی نیا داخل..باشه؟
یونگی ـ چرا؟
ات ـ اوو چانیول اومد..من دیگه میرم..بای
رفتم دنبال چانیول
ات ـ چانیول..میشه بیام تو؟
چانیول ـ اره
رفتم داخل خونه...
ات ـ چرا..چرا اون درو نشون ندادی؟
چانیول ـ براچی میخای بدونی اونجا چیه؟
ات ـ اخه احساس میکنم ب منم ربط داره
چانیول ـ لطفا ات..ات تروخدا..ات...من..من احساساتم دست خودم نیـ..ست...میترسم بهت اسیب بزنم..مثل چند روز پیش
ات ـ ینی کی داره اینکارو میکنه؟
چانیول ـ ب وقتش میفهمی..
ات ـ کی وقتشههه؟*داد*
چانیول ـ نمیدونمممممم
یونگیویو
چی وقتشه؟
هوفف ب من چ
یهو صدای اخ اون دختره دراومد
میخاستم برم داخل ک یاد حرفش افتادم
چرا نباید میرفتم داخل
اتویو
میدونم..یکی داشت چانیولو کنترل میکرد..اما کی؟
کی پشت این ماجراهاس؟
چانیول داشت لوش میداد که یهو دوباره ناخوناش بلند شدو بهم حمله کرد
ایندفعه تونستم از تودم دفاع کنم ولی با مغز رفتم تو دیوار..
کمی سرم گیج رفتو خابم برد
چانیول ـ ات...ات چشماتو نبند...اتت*داد*
ات ـ چانیول..باید..باید بخابم..یکم..یکوچولو...شاید چیزی دستگیرم بشه...
چانیول ـ هققق باشه...ببخش ک نمیتونم چیزی بگم*گریه*
چشمامو بستم
همجا تاریک بود..عه منکه سمت خونهی چانیولم..توی اون کوچهعه چیه؟
همونجایی ک اون پسره رو دیدم..(یونگیو میگه)
چی؟ بازم در؟
درو باز کردم
ی نوشته
متن نوشته:
خوب پیش میری...افرین
ولی اونایی ک اینجا دیدی..اوناچی؟
ادمن یا گرگینه یا خوناشام؟
خودت این بازیو شروع کردی!
خوناشامم ک شدی..هرچی از دستشون بر بیاد انجام میدن تا تو ملکه نشی!
_از طرف فرشتهی نجاتت_
.
حیماین؟
۱۰.۶k
۲۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.