چقدر دورم از آن سالها که فاصله ام

چقدر دورم از آن سالها که فاصله ام
فقط میان من و تو کمی پریدن بود...
شبیهِ شمع و یا اشک های یک قندیل
دلم همیشه و هر روز در چکیدن بود
تمام زَنجره ها را زِ باغ خود راندم...
فقط صدای تو شایسته ی شنیدن بود
زمان کالی ات ای چشم سبز من! هرروز
نسیم از لب تو گرم بوسه چیدن بود
تو سرخ میشدی و باغبان به خود می گفت:
که کاش اخر هر قصه ای رسیدن بود...
دیدگاه ها (۶)

دوباره پاییز اومد و خش خشِ برگا زیرِ پاتو بگو صدای پات،تو کو...

‍ باران بزند چتر و من و یار خوش استشب تا سحرش پیاده بسیار خو...

چه کنم " سهل " نشد ، ماتمِ فرموده ی منآه .... ای دستِ فلک ،...

دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانمهمه هستی تویی ، فی ال...

همیشه آخر هر قصه ای رسیدن نیست تمام لذتِ در باغ ، میوه چیدن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط