love at school p 35
love at school p 35
جیمین ویو
رفتم خونه ی پدرم
و رفتم تو اتاقش دراز کشیده بود و سرم بهش وصل بود
جیمین.پدرر خوبین؟
پ.ج .بشین
رفتم کنارش نشستم که گفت
پ.ج .من تا فردا زندم بیماری تومور دارم بنابراین تو باید باند رو بگیری
جیم.متاسفم ولی به هیچ عنوان قبول نمیکنم
من کنار سوا خوشبختم
نمیخوام آشوب به پا بشه و مجبور شم آدم بکشم
یه زندگیه آروم واسه ی اونا میخوام
پ.ج.ازت خواهش نکردم .این یه دستوره و تو واداری انجامش بدی وگرنه قول نمیدم بزارم اون و بچه سالم بمونن
مجبور شدم قبول کنم
چند تا برگه آوردن و پدرم امضاشون کرد و همه چی رو به من داد بادیگارد ها هم ادای احترام کردن
پ.ج.وقتشه همچی رو به زنت بگی
جیمین.به وقت نیاز دارم بهشون بگو دنبال من راه نیفتن
از اونجا رفتم و دو ساعت با ماشین تو خیابونا گشت زدم
نمیدونستم چطور بهش بگم
اگه بهش میگفتم امکان داشت که ولم کنه
اگه هم نمیگفتم دیگه اعتماد نمیکرد
رفتم خونه دیدم با حوله خوابیده
میخواستم فعلا فکرمو باز کنم پس به اتفاقای اون عمارت فک نکردم
رفتم تو بالکن و یه سیگار روشن کردم
سوا ویو
بیدار شدم دیدم جیمین تو بالکن داره سیگار میکشه
سوا.کی اومدی
جیمین برگشت و دید بند حولم بازه و پوزخندی زد
به خودم نگاه کردم یاد دیشب افتادم سریع رفتم زیر پتو
جیمین.فرار نکن کوچولو
متوجه تکون خوردن تخت شدم و سرمو آوردم بیرون که جیمین از فرصت استفاده کرد و لبامو بین لباس گیر انداخت
بعدم پتو رو کشید پایین
بقیش کامنتا
جیمین ویو
رفتم خونه ی پدرم
و رفتم تو اتاقش دراز کشیده بود و سرم بهش وصل بود
جیمین.پدرر خوبین؟
پ.ج .بشین
رفتم کنارش نشستم که گفت
پ.ج .من تا فردا زندم بیماری تومور دارم بنابراین تو باید باند رو بگیری
جیم.متاسفم ولی به هیچ عنوان قبول نمیکنم
من کنار سوا خوشبختم
نمیخوام آشوب به پا بشه و مجبور شم آدم بکشم
یه زندگیه آروم واسه ی اونا میخوام
پ.ج.ازت خواهش نکردم .این یه دستوره و تو واداری انجامش بدی وگرنه قول نمیدم بزارم اون و بچه سالم بمونن
مجبور شدم قبول کنم
چند تا برگه آوردن و پدرم امضاشون کرد و همه چی رو به من داد بادیگارد ها هم ادای احترام کردن
پ.ج.وقتشه همچی رو به زنت بگی
جیمین.به وقت نیاز دارم بهشون بگو دنبال من راه نیفتن
از اونجا رفتم و دو ساعت با ماشین تو خیابونا گشت زدم
نمیدونستم چطور بهش بگم
اگه بهش میگفتم امکان داشت که ولم کنه
اگه هم نمیگفتم دیگه اعتماد نمیکرد
رفتم خونه دیدم با حوله خوابیده
میخواستم فعلا فکرمو باز کنم پس به اتفاقای اون عمارت فک نکردم
رفتم تو بالکن و یه سیگار روشن کردم
سوا ویو
بیدار شدم دیدم جیمین تو بالکن داره سیگار میکشه
سوا.کی اومدی
جیمین برگشت و دید بند حولم بازه و پوزخندی زد
به خودم نگاه کردم یاد دیشب افتادم سریع رفتم زیر پتو
جیمین.فرار نکن کوچولو
متوجه تکون خوردن تخت شدم و سرمو آوردم بیرون که جیمین از فرصت استفاده کرد و لبامو بین لباس گیر انداخت
بعدم پتو رو کشید پایین
بقیش کامنتا
۲.۰k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.