🍁Part 6🍁
🍁Part_6🍁
🦇❤️آغوش گرم تو❤️🦉
🦇ارسلان🦇
فیلم بعد از جیغ و داد های مکرر دیانا تو بغل من فیلم تموم شدو ممد رفت برقارو روشن کرد دیانا آروم از بغل من اومد بیرون چشماشو باز کرد 😂
ممد:دیانا عیزم پرده گوشم حس میکنم پاره شدع با اون جیغ بنفشی ک ت زدی😂
همع:اِِِههههههِِِ(خنده مثلا🙄🙄)
دیانا:من دیگع فیلم ترسناک نمیبینم یعنی گوه بخورم دیگع فیلم ترسناک ببینم😣شب چطوری بخوابم ک این راهبه جنی نیاد سراغم😥
ارسلان: راهبه جنی از کجات در اومد الان دیانا جان😂😂
دیانا:خفه شو ارسلان با بالش زدم تو سرش
ارسلان:دردم اومد😂همع داشتیم میخندیدیم ک زنگ در خورد
نیکا:عِه دیانا راهبه جنی اومدع دیدنت😂
دیانا:هعی خدا همع رفیق دارن مام رفیق داریم 😮💨
🦉دیانا🦉
پاشدم رفتم سمت آیفون بادیدن اون تصویر
فاتحه خودمو جلو جلو خوندم ب بچه ها گفتم یع دیقه خفه شید همتون برید قایم شید بدویید داییم اومدع با خانواده و پسردایی عن بچسبم اههه
نیکا:آخی بدت میاد ازش 😂
دیا:برید تو اتاق من صداتونم در نیاد بعد نیم ساعت یکیتون زنگ بزنع ب من خب میخوام
دکشون کنم😣
بچه ها رفتن رفتم درو باز کردم سلام کردیم رو بوسی کردیم رفتیم نشستیم احوال پرسی کردیم
رفتم چایی دم کردم رفتم نشستم این (اسم پسر داییش شایان) شایان هیز مث سگ نگاه میکرد ب خاطر دایی هیچی نگفتم😬 یکم بعد دیدم نیکا زنگ زد جواب دادم نیکا ک حرف نمیزد فقط میگفت چ گوهی میخوای بخوری منم الکی الکی زر میزدم میگفتم
سلام نیکا جان عزیزم خبی....ممنون منم خوبم...ارع عزیزم من نمیتونم بیام مهمون دارم ایشالا فردا نیکاجان....ارع کار مهمی بود ...ارع باش عزیزم خدافظ فرادا میبینمت
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع😉
🦇❤️آغوش گرم تو❤️🦉
🦇ارسلان🦇
فیلم بعد از جیغ و داد های مکرر دیانا تو بغل من فیلم تموم شدو ممد رفت برقارو روشن کرد دیانا آروم از بغل من اومد بیرون چشماشو باز کرد 😂
ممد:دیانا عیزم پرده گوشم حس میکنم پاره شدع با اون جیغ بنفشی ک ت زدی😂
همع:اِِِههههههِِِ(خنده مثلا🙄🙄)
دیانا:من دیگع فیلم ترسناک نمیبینم یعنی گوه بخورم دیگع فیلم ترسناک ببینم😣شب چطوری بخوابم ک این راهبه جنی نیاد سراغم😥
ارسلان: راهبه جنی از کجات در اومد الان دیانا جان😂😂
دیانا:خفه شو ارسلان با بالش زدم تو سرش
ارسلان:دردم اومد😂همع داشتیم میخندیدیم ک زنگ در خورد
نیکا:عِه دیانا راهبه جنی اومدع دیدنت😂
دیانا:هعی خدا همع رفیق دارن مام رفیق داریم 😮💨
🦉دیانا🦉
پاشدم رفتم سمت آیفون بادیدن اون تصویر
فاتحه خودمو جلو جلو خوندم ب بچه ها گفتم یع دیقه خفه شید همتون برید قایم شید بدویید داییم اومدع با خانواده و پسردایی عن بچسبم اههه
نیکا:آخی بدت میاد ازش 😂
دیا:برید تو اتاق من صداتونم در نیاد بعد نیم ساعت یکیتون زنگ بزنع ب من خب میخوام
دکشون کنم😣
بچه ها رفتن رفتم درو باز کردم سلام کردیم رو بوسی کردیم رفتیم نشستیم احوال پرسی کردیم
رفتم چایی دم کردم رفتم نشستم این (اسم پسر داییش شایان) شایان هیز مث سگ نگاه میکرد ب خاطر دایی هیچی نگفتم😬 یکم بعد دیدم نیکا زنگ زد جواب دادم نیکا ک حرف نمیزد فقط میگفت چ گوهی میخوای بخوری منم الکی الکی زر میزدم میگفتم
سلام نیکا جان عزیزم خبی....ممنون منم خوبم...ارع عزیزم من نمیتونم بیام مهمون دارم ایشالا فردا نیکاجان....ارع کار مهمی بود ...ارع باش عزیزم خدافظ فرادا میبینمت
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع😉
۶.۴k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.