پارت ۵ : پرستار بچه ...
ا.ت : یونا باز چی جا گذاشتی
چند دیقه گذشت و با نشنیدن صدایی سرم رو برگردوندم و با مردی برخوردم که پدر همو دخنرخ کوچولو بود با بهت بلند شدم که گفت : میتونم چند دیقه وقتتون رو بگیرم
ا.ت : بله حتما لطفا بشینید
تهیونگ: اومدم با هاتون صحبت کنیم
ا.ت : امم بله ولی قبلش چیزی میل داری براتون بیارم
تهیونگ: یه فنجون قهوه اگه میشه
ا.ت : بله
با استرس رفتم سمت قهوه ساز و قهوه ای که برای میا درست کرده بودم قهوه هنوز آماده بود پس یه یه فنجون ریختم و براش بردم
و نشستم روبه روش
ا.ت : امم قراره راجب چی با من صحبت کنید
تهیونگ : ازتون میخوام پرستار دخترم بشید میا
ا.ت : چی
( فلش بک )
با خوراکی های توی دستم رفتم سمت اتاق میا درزدن و رفتم تو
دیدم ناراحت روی تختش نشسته
تهیونگ : میا کوچولو ی بابا چیکار میکنه
میا : کیم تهیونگ برو بیرون
تهیونگ: پس پیشی کیوته از م ناراحته خب پس اینا رو میدم اجوما بریزتش دور میدونی توش چیه توش تمام خوراکی ها ی موردعلاقه میا ست خوب من رفتم
میا : برو درم ببند کیم
اووو وقتی میا اینجور میکنه یعنی از یه چیزی شدیا ناراحته پس خوراکی ها رو گذاشتم روی میز کنتر تختش و دستای کوچولوش رو توی دستام گرفتم
تهیونگ: چی شده
میا : من میخوام ا.ت پرستارم باشه
تهیونگ: چی
میا : من باهات قهرم
تهیونگ: باشه باشه اگه پرستار خوبی بود واست میارمش خوراکی هاتو بخور من رفتم
یعنی چی یعنی من دختره تخس لجباز رو بکنم پرستار بچم
ولی کیوته
ااا تهیونگ چی داری میگی پسره ی بیشعور
خیله خب بیا اول با رزومه شروع کنیم
از یکی یادیگاردا رزومه اش رو خواستم
یه ساعت بعد
این دختر محشره رزومه ی عالی داره خط قرمز های منم رو رعایت میکنه اوکی پس بریم تو کارش اینطور بچم جلو چشم آب میشه
جلوی در خونش وایسادم زنگ درو زدم و در باز شد
اوو چه باکلاس
رفتم تو
چیییییییی صورتیییییی
همه ی خونش صورتی بود
چطور حالت تهوع نمیگرفت توی این خونه
خب بریم تو کارش
جلوتر رفتم که گفت : یونا باز چی جاگذاشتی
چی العان به من گفت یونا همه ابهتم زیر سوال رفت یعنی چی چند دیقه گذشت و سرش برگردوند منو دید
خیلی کیوت شده بود با اون لباس خواب ماسک روی صورتش و چشمای خنده دارش
خلاصه نشستیم و رفت واسم قهوه آورد
چند دیقه گذشت و با نشنیدن صدایی سرم رو برگردوندم و با مردی برخوردم که پدر همو دخنرخ کوچولو بود با بهت بلند شدم که گفت : میتونم چند دیقه وقتتون رو بگیرم
ا.ت : بله حتما لطفا بشینید
تهیونگ: اومدم با هاتون صحبت کنیم
ا.ت : امم بله ولی قبلش چیزی میل داری براتون بیارم
تهیونگ: یه فنجون قهوه اگه میشه
ا.ت : بله
با استرس رفتم سمت قهوه ساز و قهوه ای که برای میا درست کرده بودم قهوه هنوز آماده بود پس یه یه فنجون ریختم و براش بردم
و نشستم روبه روش
ا.ت : امم قراره راجب چی با من صحبت کنید
تهیونگ : ازتون میخوام پرستار دخترم بشید میا
ا.ت : چی
( فلش بک )
با خوراکی های توی دستم رفتم سمت اتاق میا درزدن و رفتم تو
دیدم ناراحت روی تختش نشسته
تهیونگ : میا کوچولو ی بابا چیکار میکنه
میا : کیم تهیونگ برو بیرون
تهیونگ: پس پیشی کیوته از م ناراحته خب پس اینا رو میدم اجوما بریزتش دور میدونی توش چیه توش تمام خوراکی ها ی موردعلاقه میا ست خوب من رفتم
میا : برو درم ببند کیم
اووو وقتی میا اینجور میکنه یعنی از یه چیزی شدیا ناراحته پس خوراکی ها رو گذاشتم روی میز کنتر تختش و دستای کوچولوش رو توی دستام گرفتم
تهیونگ: چی شده
میا : من میخوام ا.ت پرستارم باشه
تهیونگ: چی
میا : من باهات قهرم
تهیونگ: باشه باشه اگه پرستار خوبی بود واست میارمش خوراکی هاتو بخور من رفتم
یعنی چی یعنی من دختره تخس لجباز رو بکنم پرستار بچم
ولی کیوته
ااا تهیونگ چی داری میگی پسره ی بیشعور
خیله خب بیا اول با رزومه شروع کنیم
از یکی یادیگاردا رزومه اش رو خواستم
یه ساعت بعد
این دختر محشره رزومه ی عالی داره خط قرمز های منم رو رعایت میکنه اوکی پس بریم تو کارش اینطور بچم جلو چشم آب میشه
جلوی در خونش وایسادم زنگ درو زدم و در باز شد
اوو چه باکلاس
رفتم تو
چیییییییی صورتیییییی
همه ی خونش صورتی بود
چطور حالت تهوع نمیگرفت توی این خونه
خب بریم تو کارش
جلوتر رفتم که گفت : یونا باز چی جاگذاشتی
چی العان به من گفت یونا همه ابهتم زیر سوال رفت یعنی چی چند دیقه گذشت و سرش برگردوند منو دید
خیلی کیوت شده بود با اون لباس خواب ماسک روی صورتش و چشمای خنده دارش
خلاصه نشستیم و رفت واسم قهوه آورد
۶.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.