رمان لطفابخند،پارت هفتم:
رمان لطفابخند،پارت هفتم:
با صدای ساعت از خواب بیدار شدم.نگاهی توی آیینه ی جلوم انداختم.موهام مثل عاج فیل پیچ خورده بودن.از جام بلند شدم و اومدم بیرون.خواستم چشمام رو بمالم که پام به چیزی گیر کرد و پاشیدم وسط زمین.
_هههه!آخه گربه کوچولو!مواظب باش!
از جاش بلند شد و اومد دستمو گرفت و کمکم کرد بلند شم.امروز اخلاقش خیلی فرق میکنه.دیدم میز صبحانه حاضر و آمادس!
_خوشگل شده گربه کوچولو؟!
+به نگو گربه کوچولو!
رفت و دست و صورتمو شستم و مسواک زدم.اومدم توی اتاقم و لباس خواب رو عوض کردم.یه شلوارک لی و تیشرت سفید گوچی که جلوشو دادم توی شلوارکم.موهامم دوگوشی کردم.یه رژ کالباسی زدم و اومدم بیرون و سر میز نشستم.
+بیا صبحانه رو بخور حداقل!
_اومدم.
اومد سر میز نشست و شروع کردیم خوردن.سکوت سنگینی بود که من شکستمش.
+میگم کی پرواز داریم به چین؟
_یه ساعت دیگه(7:00)
+خب چرا زودتر نمیگی من هنوز آماده نشدم آدم حسابی!
سریع آب پرتقالمو سرکشیدم و پیچیدم توی اتاق.یه شلوارک مشکی و تاپ بندی مشکی.یه کت چرم مشکی که یه زنجیر نقره ای ازش آویزون بود که تهیونگ برام گرفته بودم روش پوشیدم.وای...تهیونگ!باید بهش میگفتم که دارم با هوسوک میرم چین.حالا بیخیل بابا.یه رژ قرمز جیغ زدم و موهامم دورم ریختم.
(هوسوک)
بلند شدم و رفتم توی اتاقم و کت و شلوارم رو پوشیدم.عطر مخصوصن رو هم زدم و اومدم بیرون.با چمدانم نزدیک یه ربع منتظر گائول بودم تا بالاخره با یه تیپ تحریک کننده اومد کنارم.
(گائول)
اومدم کنارش وایسادم.هه.دهنش از تیپم جرررر خورده بود.
+هان چیه؟!آدم ندیدی؟!
_به نظرت رژت خیلی پر رنگ نیست؟!
+خب که چی؟!مگه برات مهمه؟!
انگشت شصتش رو روی لبم کشید.
_نه...اینطوری نمیره...
آروم صورتشو آورد توی صورتم و لبم رو بوسید.زبونشو روی لبم کشید و با یه مک از لب پایینم ازم جدا شد.
_حالا بهتر شد...اوه راستی...لبان خیلی خوش طعمن...مواظب باش!
اون بیشعور واقعا منو بوسید!خدااااااااااااا...
با صدای ساعت از خواب بیدار شدم.نگاهی توی آیینه ی جلوم انداختم.موهام مثل عاج فیل پیچ خورده بودن.از جام بلند شدم و اومدم بیرون.خواستم چشمام رو بمالم که پام به چیزی گیر کرد و پاشیدم وسط زمین.
_هههه!آخه گربه کوچولو!مواظب باش!
از جاش بلند شد و اومد دستمو گرفت و کمکم کرد بلند شم.امروز اخلاقش خیلی فرق میکنه.دیدم میز صبحانه حاضر و آمادس!
_خوشگل شده گربه کوچولو؟!
+به نگو گربه کوچولو!
رفت و دست و صورتمو شستم و مسواک زدم.اومدم توی اتاقم و لباس خواب رو عوض کردم.یه شلوارک لی و تیشرت سفید گوچی که جلوشو دادم توی شلوارکم.موهامم دوگوشی کردم.یه رژ کالباسی زدم و اومدم بیرون و سر میز نشستم.
+بیا صبحانه رو بخور حداقل!
_اومدم.
اومد سر میز نشست و شروع کردیم خوردن.سکوت سنگینی بود که من شکستمش.
+میگم کی پرواز داریم به چین؟
_یه ساعت دیگه(7:00)
+خب چرا زودتر نمیگی من هنوز آماده نشدم آدم حسابی!
سریع آب پرتقالمو سرکشیدم و پیچیدم توی اتاق.یه شلوارک مشکی و تاپ بندی مشکی.یه کت چرم مشکی که یه زنجیر نقره ای ازش آویزون بود که تهیونگ برام گرفته بودم روش پوشیدم.وای...تهیونگ!باید بهش میگفتم که دارم با هوسوک میرم چین.حالا بیخیل بابا.یه رژ قرمز جیغ زدم و موهامم دورم ریختم.
(هوسوک)
بلند شدم و رفتم توی اتاقم و کت و شلوارم رو پوشیدم.عطر مخصوصن رو هم زدم و اومدم بیرون.با چمدانم نزدیک یه ربع منتظر گائول بودم تا بالاخره با یه تیپ تحریک کننده اومد کنارم.
(گائول)
اومدم کنارش وایسادم.هه.دهنش از تیپم جرررر خورده بود.
+هان چیه؟!آدم ندیدی؟!
_به نظرت رژت خیلی پر رنگ نیست؟!
+خب که چی؟!مگه برات مهمه؟!
انگشت شصتش رو روی لبم کشید.
_نه...اینطوری نمیره...
آروم صورتشو آورد توی صورتم و لبم رو بوسید.زبونشو روی لبم کشید و با یه مک از لب پایینم ازم جدا شد.
_حالا بهتر شد...اوه راستی...لبان خیلی خوش طعمن...مواظب باش!
اون بیشعور واقعا منو بوسید!خدااااااااااااا...
۴۲.۷k
۲۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.