اسم عشق یک مافیا
اسم عشق یک مافیا
پارت ۷۶
جونگ کوک: اوکی ممنون
سوجون رفت در اتاق و در زد
سوجون : پرنسس بیام داخل
رونا: اون اهمق اینحاست
سوجون: آره
رونا : بگو بیاد....راستی داداش بیاین داخل
همه وارد اتاق شدن جونگ کوک با ناراحتی بهش نگاه می کرد رونا بلند شد
و به سمت کوک رفت و نگاهی به صورتش کرد قرمزه
رونا: کدومتون زدینش
هان: قسم می خورم من نبودم سوجون بود
رونا: داداشششششششش
سوجون: من وقتی ماجرا فهمیدم عصبی شدم .....
رونا بوسه ای به گونه های کوک زد بعدش خودش محکم سیلی بهش زد
هان مثل چی زد زیر خنده
رونا: پسره روانی دفع بعد حرفام گوش می کنی بعد عصبانی میشی
جونگ کوک: باشه .... ببخشید
سوجون: چرا بوسیدیش وقتی می خواستی بدترش بزنی
رونا: ایشون فقط من اجازه دارم بزنم ......دفع بعد دست روش بلند کنی
من می دونم تو
سوجون: باشه بابا فقط روانی نشو
هان: شوهر خواهر زن ذلیل بدبختم ( دستش انداخت دور گردن کوک)
سوجون و هان رفتن رونا دوباره سر جاش خوابید تا سرم تموم بشه کوک کنار
رونا نشست و دستاش گرفت و بوسه ای به دستاش زد
جونگ کوک: ببخشید پرنسسم
رونا: مهم نیست.... ولی حرفام دفعه بعد گوش کن
جونگ کوک: معلومه که گوش می کنم
رونا نگاهی به گونه کوک که قرمز شده بود کرد آروم گونش بوسید و گفت
رونا : ببخشید دردت اومد
جونگ کوک: فدای سرت.....حقم بود حرفت گوش نکردم
رونا: دوست دارم
جونگ کوک: من بیشتر
ویو راوی: و اینکه این شد قصه عشق جونگ کوک و رونا اون دو عاشقانه
هم دوست داشتن حالا هر جور که بود در هر لحظه عشقتون بهم اعتراف
می کردن چند ماه بعد رونا و جونگ کوک ازدواج کردن و با خوشی
ناخوشی کنار هم ایستادند و هیچوقت عشقشون نسبت بهم کم نشد
رونا: عاشقتم
جونگ کوک: من بیشتر 🛐
در قصه ما پسر عاشقتر بود ولی دخترکمونم همون قدر بیشتر اونو دوست داشت امیدوارم همچین عشقی نصیب همه بشه به امید روزی بهتر زندگی بهتر
پایان ✨🦋
پارت ۷۶
جونگ کوک: اوکی ممنون
سوجون رفت در اتاق و در زد
سوجون : پرنسس بیام داخل
رونا: اون اهمق اینحاست
سوجون: آره
رونا : بگو بیاد....راستی داداش بیاین داخل
همه وارد اتاق شدن جونگ کوک با ناراحتی بهش نگاه می کرد رونا بلند شد
و به سمت کوک رفت و نگاهی به صورتش کرد قرمزه
رونا: کدومتون زدینش
هان: قسم می خورم من نبودم سوجون بود
رونا: داداشششششششش
سوجون: من وقتی ماجرا فهمیدم عصبی شدم .....
رونا بوسه ای به گونه های کوک زد بعدش خودش محکم سیلی بهش زد
هان مثل چی زد زیر خنده
رونا: پسره روانی دفع بعد حرفام گوش می کنی بعد عصبانی میشی
جونگ کوک: باشه .... ببخشید
سوجون: چرا بوسیدیش وقتی می خواستی بدترش بزنی
رونا: ایشون فقط من اجازه دارم بزنم ......دفع بعد دست روش بلند کنی
من می دونم تو
سوجون: باشه بابا فقط روانی نشو
هان: شوهر خواهر زن ذلیل بدبختم ( دستش انداخت دور گردن کوک)
سوجون و هان رفتن رونا دوباره سر جاش خوابید تا سرم تموم بشه کوک کنار
رونا نشست و دستاش گرفت و بوسه ای به دستاش زد
جونگ کوک: ببخشید پرنسسم
رونا: مهم نیست.... ولی حرفام دفعه بعد گوش کن
جونگ کوک: معلومه که گوش می کنم
رونا نگاهی به گونه کوک که قرمز شده بود کرد آروم گونش بوسید و گفت
رونا : ببخشید دردت اومد
جونگ کوک: فدای سرت.....حقم بود حرفت گوش نکردم
رونا: دوست دارم
جونگ کوک: من بیشتر
ویو راوی: و اینکه این شد قصه عشق جونگ کوک و رونا اون دو عاشقانه
هم دوست داشتن حالا هر جور که بود در هر لحظه عشقتون بهم اعتراف
می کردن چند ماه بعد رونا و جونگ کوک ازدواج کردن و با خوشی
ناخوشی کنار هم ایستادند و هیچوقت عشقشون نسبت بهم کم نشد
رونا: عاشقتم
جونگ کوک: من بیشتر 🛐
در قصه ما پسر عاشقتر بود ولی دخترکمونم همون قدر بیشتر اونو دوست داشت امیدوارم همچین عشقی نصیب همه بشه به امید روزی بهتر زندگی بهتر
پایان ✨🦋
- ۱۵.۰k
- ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط