فیک کوک

فیک کوک ۱۰
یونا
سریع لباسمو پوشیدم خیلی آروم در ماشینو باز کردم تا کوک بیدار نشه بدونه توجه به پیرزنا رفتم یه تاکسی گرفتم نمی‌دونم این پیرزنا اوله صبحی اینجا چیکار می‌کنن رفتم سمته عمارت چون الان ساعت ۶ صبح هست کسی بیدار نیست وقتی رسیدم پوله تاکسی حساب کردم رفتم داخل سریع رفتم تو اتاقم چمدانمو باز کردم لباسامو گذاشتم داخلش و بستمش توی اینه نگاه خودم کردم مارک های کوک رویه گردنم بودلباسمو عوض کردم تاکسی گرفتم رفتم فرودگاه و بعد سوار هواپیما شدم رفتم ژاپن(بچه ها یونا پول پسنداز کرده بود )
کوک
بیدار شدم دیدم ل*خ*ت هست نگاه بغل دستم کردم دیدم یونا نیست ترسیدم سریع لباسمو پوشیدم رفتم ماشینو روشن کردم رفتم عمارت از خدمتکارا پرسیدم
-شما یونا ندیدن
$نه ارباب
-هوم برو سر کارت
$چشم
رفتم پیش مادرم گفتم
-مامان تو یونا هو ندیدی
/نه برو ببین داخله اتاقش هست یا نه
رفتم داخله اتاق هم نگاه کردم دیدیم نبود یه برگه روی میزی دیدم یونا نوشته بود
(کوک من از این کشور رفتم به خاطر دیشب ازت خیلی بدم میاد چرا بدونه نظره من باهام خوابیدی میدونی تو باعث شدی دوستیمون‌ خراب بشه به بانو بگو من رفتم خدافظ برای
همیشه ) آشکام میرخت نمیدونستم چیکار کنم
دیدگاه ها (۴۰)

فیک کوک۱۱ یونا یک ماهی میشه که اومد ژاپن و یه دوستی پیدا کرد...

فیک کوک ۱۲ یونا خودش بود کوک بود به از یک ماه دیدمش دلم میخو...

فیک ۹ یونا رفتم در گوش کوک گفتم +کوک (آروم ) -چیزی شده (نگر...

فیک کوک ۸ سواره ماشین شدن به محل بار رفتن بعد از چنددقیقه رس...

یونا :صبح از خواب پاشدم درو برم نگاه کردم کوک کنارم خوابیده...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۵۹ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط