پارت بیست و یـک !
#پارت_بیست_و_یـک !
با یه ضربه زدن روی گیتار شروع کردم
شوگا دستشو دور گردنم حلقه کرد و خودشو بهم نزدیک کرد و بعد شروع کردیم ب آهنگ خوندن
وسطاش گِریَم گرفت ولی سعی میکردم بخونم:)
شوگا هم همش با دست شونمو لمس میکرد تا آروم باشم
بعد از تموم شدن میسو (خواهر جی هوپ) دویید سمتمون و بغلمون کرد و تشکر کرد..دیگه همه داشتن با دادن کادوها میرفتن ♥ منم کادوم و دادم و بعد از خداحافظی با میسو و جیهوپ با سولگی رفتیم و به سمت خونه راه افتادیم
از خونه ی اونا تا خونه ی خودمون راه دوری نبود پس پیاده رفتم
وسطای راه با صدای شوگا متوقف شدیم: یونا..صبر کن.. دویید سمتمون و با لبخند سلام داد
شوگا پوکر ب سولگی نگاه کرد..
سولگی عم قضیه رو گرفت و گفت: آها ..خب پس.. من فعلا میرم
روم و به سمت شوگا برگردوندم و گفتم: چیشده؟
شوگا:خواستم یکم حرف بزنـیم
یونا:خب..میشنوم
دستشو توی دستام جا داد
با چشمای گرد نگاهش کردم
لبخندی زد ک همه ی دندوناش نمایان شد بعد شروع کردیم ب راه رفتن
شوگا: پس تو فقد اعتماد ب نفست پیش من بالاعه ..درسته؟
یونا: نه خیر!من کلا اعتماد ب نفس عم بالاعه
شوگا: وقتـی دیدم گریه کردی خیلی ناراحت شـدم:) نمیخوام اینطوری ببینمـت..
با زدن این حرفش با تعجب نگاهش کردم
شونه هاش و انداخت بالا و نگاهم کرد
بعـد دستمو کشید..توی نیم سانتی صورتش قرار گرفته بودم و نزدیک بود صورتامون بهم نزدیکتر بشـه و.. با دستاش موهام و زد پشت گوشم و سرشو کج کرد و توی چشمام نگاه کرد
منم شوکه از کاری ک الان میخواد انجام بده فقد تند تند نفس میکشیدم و با چشمای باز نگاهش میکردم
دستشو برد روی صورتم و زیر چشممو لمس کرد
یونا:چـ..چیکار ..میکنـی؟ شوگا:وقتی گریه کردی زیر چشمت سیاه شده! دارم با دستم پاکش میکنم
نفس عمیقی کشیدم و لبخندی زدم
پوزخندی زد و گفت: چی فکر کردی؟من هنوزم ازت متنفرم.. دختره ی لوس.. و بعد هولم داد و با یه پوزخند همیشگی از کنارم رد شد!
هنوز توی شوک بودم و با یاد آوری کارایی ک الان انجام داد بجای اینکه ناراحت بشم ناخود آگاه لبخندی زدم و با خوشحالی دور شدم.!
((پایان پارت ۲۱))
با یه ضربه زدن روی گیتار شروع کردم
شوگا دستشو دور گردنم حلقه کرد و خودشو بهم نزدیک کرد و بعد شروع کردیم ب آهنگ خوندن
وسطاش گِریَم گرفت ولی سعی میکردم بخونم:)
شوگا هم همش با دست شونمو لمس میکرد تا آروم باشم
بعد از تموم شدن میسو (خواهر جی هوپ) دویید سمتمون و بغلمون کرد و تشکر کرد..دیگه همه داشتن با دادن کادوها میرفتن ♥ منم کادوم و دادم و بعد از خداحافظی با میسو و جیهوپ با سولگی رفتیم و به سمت خونه راه افتادیم
از خونه ی اونا تا خونه ی خودمون راه دوری نبود پس پیاده رفتم
وسطای راه با صدای شوگا متوقف شدیم: یونا..صبر کن.. دویید سمتمون و با لبخند سلام داد
شوگا پوکر ب سولگی نگاه کرد..
سولگی عم قضیه رو گرفت و گفت: آها ..خب پس.. من فعلا میرم
روم و به سمت شوگا برگردوندم و گفتم: چیشده؟
شوگا:خواستم یکم حرف بزنـیم
یونا:خب..میشنوم
دستشو توی دستام جا داد
با چشمای گرد نگاهش کردم
لبخندی زد ک همه ی دندوناش نمایان شد بعد شروع کردیم ب راه رفتن
شوگا: پس تو فقد اعتماد ب نفست پیش من بالاعه ..درسته؟
یونا: نه خیر!من کلا اعتماد ب نفس عم بالاعه
شوگا: وقتـی دیدم گریه کردی خیلی ناراحت شـدم:) نمیخوام اینطوری ببینمـت..
با زدن این حرفش با تعجب نگاهش کردم
شونه هاش و انداخت بالا و نگاهم کرد
بعـد دستمو کشید..توی نیم سانتی صورتش قرار گرفته بودم و نزدیک بود صورتامون بهم نزدیکتر بشـه و.. با دستاش موهام و زد پشت گوشم و سرشو کج کرد و توی چشمام نگاه کرد
منم شوکه از کاری ک الان میخواد انجام بده فقد تند تند نفس میکشیدم و با چشمای باز نگاهش میکردم
دستشو برد روی صورتم و زیر چشممو لمس کرد
یونا:چـ..چیکار ..میکنـی؟ شوگا:وقتی گریه کردی زیر چشمت سیاه شده! دارم با دستم پاکش میکنم
نفس عمیقی کشیدم و لبخندی زدم
پوزخندی زد و گفت: چی فکر کردی؟من هنوزم ازت متنفرم.. دختره ی لوس.. و بعد هولم داد و با یه پوزخند همیشگی از کنارم رد شد!
هنوز توی شوک بودم و با یاد آوری کارایی ک الان انجام داد بجای اینکه ناراحت بشم ناخود آگاه لبخندی زدم و با خوشحالی دور شدم.!
((پایان پارت ۲۱))
۳۶.۳k
۲۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.