پارت۲۲:
پارت۲۲:
کوک: بله چی؟
نیلیکا: خرگوش دیوونه.
کوک: پس تو هم میشی سوسک زشت.
نیلیکا: عهههههه کوککککک.
کوک: با..ش شو..خی کردم🤣.
یهو گوشی کوک زنگ خورد جواب داد و گفت....
«مکالمه»
کوک: جانم.
جین: کوفت جانم؟
کوک: یک بار اومدم با ادب باشم خاک تو سرت.
جین: حالا زهرمار ما امشب میایم اونجا فرشته کوچولو رو ببینیم.
کوک: اون فرشته کوچولو منه.
جین : باشه بابا آقای غیرتی.
کوک: بای.
جین: برو گمشو😂.
کوک: گگگگگگ.
«پایان مکالمه »
بعد قطع کرد و اومد کنارم.
نیلیکا: کی بود؟
کوک: دوستم جین.
نیلیکا: آها بعد فرشته کوچولو کی بود؟🤨
کوک: حسودی کردی؟😉
نیلیکا: نه😒
کوک یهو نزدیکم شد خیلی اگه حرف میزد لباش میخورد به لبام .
کوک: اون تو بودی فرشته کوچولو.
نیلیکا: آها باش برو عقب.
کوک: نمیخوام.
نیلیکا: یه سوال.
کوک: بله.
نیلیکا: مگه تو خوناشام نبودی؟.
کوک: ارع بودم.
نیلیکا: بودی؟
کوک: من به خاطر اینکه تو توخطر نباشی خودم و به یه آدم تبدیل کردم.
نیلیکا: اما چطوری؟
کوک: جادوگر.
نیلیکا: چی ؟
کوک: یکی از دوستام که داره میاد اینجا جادوگر.
نیلیکا: آها همشون قدرت دارن؟
کوک: یه جورایی. حالا میان میبینی
تو این مدت وقتی حرف میزد لباش به لبام میخورد و دوست داشتم ببوسمش. پس این کارم کردم. معلوم بود خیلی تعجب کرده آخه همراهی نمیکرد ولی بعد از ۲ثانیه همراهی کرد و باهم یه بوسه فرانسوی شروع کردن.
کوک: بله چی؟
نیلیکا: خرگوش دیوونه.
کوک: پس تو هم میشی سوسک زشت.
نیلیکا: عهههههه کوککککک.
کوک: با..ش شو..خی کردم🤣.
یهو گوشی کوک زنگ خورد جواب داد و گفت....
«مکالمه»
کوک: جانم.
جین: کوفت جانم؟
کوک: یک بار اومدم با ادب باشم خاک تو سرت.
جین: حالا زهرمار ما امشب میایم اونجا فرشته کوچولو رو ببینیم.
کوک: اون فرشته کوچولو منه.
جین : باشه بابا آقای غیرتی.
کوک: بای.
جین: برو گمشو😂.
کوک: گگگگگگ.
«پایان مکالمه »
بعد قطع کرد و اومد کنارم.
نیلیکا: کی بود؟
کوک: دوستم جین.
نیلیکا: آها بعد فرشته کوچولو کی بود؟🤨
کوک: حسودی کردی؟😉
نیلیکا: نه😒
کوک یهو نزدیکم شد خیلی اگه حرف میزد لباش میخورد به لبام .
کوک: اون تو بودی فرشته کوچولو.
نیلیکا: آها باش برو عقب.
کوک: نمیخوام.
نیلیکا: یه سوال.
کوک: بله.
نیلیکا: مگه تو خوناشام نبودی؟.
کوک: ارع بودم.
نیلیکا: بودی؟
کوک: من به خاطر اینکه تو توخطر نباشی خودم و به یه آدم تبدیل کردم.
نیلیکا: اما چطوری؟
کوک: جادوگر.
نیلیکا: چی ؟
کوک: یکی از دوستام که داره میاد اینجا جادوگر.
نیلیکا: آها همشون قدرت دارن؟
کوک: یه جورایی. حالا میان میبینی
تو این مدت وقتی حرف میزد لباش به لبام میخورد و دوست داشتم ببوسمش. پس این کارم کردم. معلوم بود خیلی تعجب کرده آخه همراهی نمیکرد ولی بعد از ۲ثانیه همراهی کرد و باهم یه بوسه فرانسوی شروع کردن.
۴.۲k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.