پارت92 دلبربلا
#پارت92 #دلبربلا
_بفرمایید چیکار داشتید
فک کرده اگه اخم کنه من میترسم
نمیدونه من اینو بادگلومم حساب نمیکنم
_ما کار نداشتیم که مثه اینکه شما کار داشتید
_کی گفته بهتون؟
_رئوفی
رئوفی برگشتو یه چش غره رف بهم
این چه کاریه باز
مطمئنم تازه یاد گرفته انقد تکرارش میکنه
_بله یادم اومد جزوه ای که گفتمو نوشتید؟
_آره دادم دست رئوفی
_بسیار خوب میتونید برید
برگشتیم بریم که دیدیم رئوفی همونطوری اون وسط ایستاده
دنیا گفت
_نمیای؟
یه خنده مصنوعی کرد و گفت
_من از استاد یه سوال دارم شما برید
رفتیم بیرونو درو بستیم
سه تایی تا حد امکان سرمونو چسبوندیم به در تا بفهمیم چی میگن
_سعید مگه نگفتم وقتی اومدن اینجا بگو این چه پیامکی بود که به من داده
_عزیزم تو رو که دیدم یادم رفت کلا
چن ثانیه سکوت شد
بعدش رئوفی گفت
_به کی میگفتی فدات بشم عشقم؟
_مامانم بود گلم
_هه باشه منم باور کردم
سرامونو از در جدا کردیم
دنیا گفت
_بدبخت شدیم
_چرا؟
_چون رفته به افتخاری گفته چه پیامی بهش دادی
_خو من دادم تو چرا بدبخت شدی؟
سونیا:خاک تو سرت تو که بدبخت بشی ماهم بدبختیم
_ولش کن بابا فوقش این واحدو حذف می کنم دیگه
داشتیم به طرف در خروجی میرفتیم که یهو
وایسادم و کوبیدم تو سرم
_چته روانی؟
_بدبخت شدم دنیا
_باز چرا
_مهام خواست در ازای کاری که برام کرده برم لپ تاپشو بردارم ببرم جایی که میخواد
_تو هم قبول کردی؟
_میگی چیکار کنم؟
_ینی مانیا خاک تو سرت خاک تووووو سرت
_زر نزن بدو که دیر شد
پریدیم تو ماشین
گوشیمو در آوردم و رفتم قسمت پیامکا
یه مسیج داشتم از طرف مهام
ادرسو فرستاده بود
ماشینو روشن کردم و گاز دادم سمت جایی که نوشته بود
بعد نیم ساعت رسیدیم
همگی پیاده شدیم
کلیدو از تو کولم در آورد و رفتم جلو
یه خونه ویلایی که چند تا پله میخورد تا برسی به در قهوهای رنگ ورودی کنارشم یه آیفون نقره ای رنگ تصویری بود
کلیدو انداختم و درو باز کردم
تازه متوجه جاکلیدی طلایی رنگ که شکل یه کلت بودشدم
خیلی جالب بود به دلم نشست
وارد خونه شدیم و کلیدو از در جدا کردم
عجیبه با این دکو پز سرایدار نداره
بچه ها داشتن حیاطو دید میزدن
چیز زیادی نداشت
فقط یه باغچه که توش پر گل رز قرمز و چند تا درخت باحال که اسمشو نمیدونم بود
با تاب گوشه حیاط و تخت نسکافه ای
اما همینقدرشم خیلی باصفا بود
وارد خونه شدیم
اول از همه دکور سبز یشمی و سفیدش تو چشم بود قشنگه
اما لباسای به هم ریخته و کارتون های پیتزا و کلی چیز دیگه که خونه رو بهم ریخته بود
از قشنگیش کم میکرد
خاک توسرت مهام چقد تو شلخته ای
حالا یه جوری میگم انگار خودم خیلی مرتبم
به بقیه خونه دقت نکردم
به سونیا گفتم
_تو بمون همینجا از خونش فیلم بگیر تا بعدا سر فرصت نگاه کنیم
لایک و کامنت فراموش نشه😉
_بفرمایید چیکار داشتید
فک کرده اگه اخم کنه من میترسم
نمیدونه من اینو بادگلومم حساب نمیکنم
_ما کار نداشتیم که مثه اینکه شما کار داشتید
_کی گفته بهتون؟
_رئوفی
رئوفی برگشتو یه چش غره رف بهم
این چه کاریه باز
مطمئنم تازه یاد گرفته انقد تکرارش میکنه
_بله یادم اومد جزوه ای که گفتمو نوشتید؟
_آره دادم دست رئوفی
_بسیار خوب میتونید برید
برگشتیم بریم که دیدیم رئوفی همونطوری اون وسط ایستاده
دنیا گفت
_نمیای؟
یه خنده مصنوعی کرد و گفت
_من از استاد یه سوال دارم شما برید
رفتیم بیرونو درو بستیم
سه تایی تا حد امکان سرمونو چسبوندیم به در تا بفهمیم چی میگن
_سعید مگه نگفتم وقتی اومدن اینجا بگو این چه پیامکی بود که به من داده
_عزیزم تو رو که دیدم یادم رفت کلا
چن ثانیه سکوت شد
بعدش رئوفی گفت
_به کی میگفتی فدات بشم عشقم؟
_مامانم بود گلم
_هه باشه منم باور کردم
سرامونو از در جدا کردیم
دنیا گفت
_بدبخت شدیم
_چرا؟
_چون رفته به افتخاری گفته چه پیامی بهش دادی
_خو من دادم تو چرا بدبخت شدی؟
سونیا:خاک تو سرت تو که بدبخت بشی ماهم بدبختیم
_ولش کن بابا فوقش این واحدو حذف می کنم دیگه
داشتیم به طرف در خروجی میرفتیم که یهو
وایسادم و کوبیدم تو سرم
_چته روانی؟
_بدبخت شدم دنیا
_باز چرا
_مهام خواست در ازای کاری که برام کرده برم لپ تاپشو بردارم ببرم جایی که میخواد
_تو هم قبول کردی؟
_میگی چیکار کنم؟
_ینی مانیا خاک تو سرت خاک تووووو سرت
_زر نزن بدو که دیر شد
پریدیم تو ماشین
گوشیمو در آوردم و رفتم قسمت پیامکا
یه مسیج داشتم از طرف مهام
ادرسو فرستاده بود
ماشینو روشن کردم و گاز دادم سمت جایی که نوشته بود
بعد نیم ساعت رسیدیم
همگی پیاده شدیم
کلیدو از تو کولم در آورد و رفتم جلو
یه خونه ویلایی که چند تا پله میخورد تا برسی به در قهوهای رنگ ورودی کنارشم یه آیفون نقره ای رنگ تصویری بود
کلیدو انداختم و درو باز کردم
تازه متوجه جاکلیدی طلایی رنگ که شکل یه کلت بودشدم
خیلی جالب بود به دلم نشست
وارد خونه شدیم و کلیدو از در جدا کردم
عجیبه با این دکو پز سرایدار نداره
بچه ها داشتن حیاطو دید میزدن
چیز زیادی نداشت
فقط یه باغچه که توش پر گل رز قرمز و چند تا درخت باحال که اسمشو نمیدونم بود
با تاب گوشه حیاط و تخت نسکافه ای
اما همینقدرشم خیلی باصفا بود
وارد خونه شدیم
اول از همه دکور سبز یشمی و سفیدش تو چشم بود قشنگه
اما لباسای به هم ریخته و کارتون های پیتزا و کلی چیز دیگه که خونه رو بهم ریخته بود
از قشنگیش کم میکرد
خاک توسرت مهام چقد تو شلخته ای
حالا یه جوری میگم انگار خودم خیلی مرتبم
به بقیه خونه دقت نکردم
به سونیا گفتم
_تو بمون همینجا از خونش فیلم بگیر تا بعدا سر فرصت نگاه کنیم
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۶.۹k
۱۷ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.