پارت91 دلبربلا
#پارت91 #دلبربلا
مهام وسط دانشگاه وایساده بود تو ی دستش جزوم بود تو دست دیگش گوشیش بود و سرشم تو گوشیش چه ژست باحالی
دوستاش نبودن
عجیبه این سه تا هر غلطی که میکنن باهمن ولش کن پیش به سوی جزوم
پرواز کردم سمتش و جزومو از دستش کشیدم بیرون
_وایی ممنون
اومدم برگردم که برم گفت
_همین؟
شوکه شدم
_خو توقع داری چیکار کنم برات؟
_من ازینجا کوبیدم رفتم خونت اینو برداشتم آوردم برات در صورتی که کار داشتم و جای دیگه ای قول داده بودم رفیقام همه بدون من رفتن ولی من به خاطر جنابعالی باید یه ساعت دیر تر برم
_من الان چیکار باید بکنم که نکردم؟
_بعد کلاست که بیکاری؟
چشامو ریز کردم و با شک گفتم
_آره
_من لپ تاپمو باید ببرم جایی ولی یادم رفته بیارمش بعد کلاست برو برام بیارش به این جایی که میگم
بدبخت شدم
الان منو میخواد بکشونه ی جایی بلاسرم بیاره
ای خدااااااا من هنوز جوونم
ولی اشکال نداره دیگه این رف برام جزومو آورد منم باید به حرفش گوش بدم
_بده کلیدتو اخت...
سریع در دهنمو گرفتم
_چی؟
_ها..هیچی هیچی میگم بده کلیدتو
چشاشو ریز کردو دستشو کرد تو جیب شلوار جینش
کلیدشو کشید بیرون و داد بهم و گفت
_آدرسشو مسیج میکنم
سرمو تکون دادم
دوباره خواستم برم که گفت
_فک نکن نفهمیدم چی گفتی
صبر نکردم و رفتم کلاس
آخه نونت کم بود آبت کم بود اختاپوس گفتنت چی بود دیگه گوساله
در کلاسو زدم و وارد شدم
نشستم سر جام سونیا و دنیا خوشحال نگام میکردن
بر گشتم سمت رئوفی
ی چش غره بهم رفت و روش و کرد سمت تخته
هرچی فحش تو دنیا بود نثارش کردم
قد خر عقل نداره با اون قیافه قوزمیتیش
کلاسو به زور به آخر رسوندم
بلند شدمو رفتم سمت رئوفی
جزوه رو پرت کردم رو میز
سرش که پایین بود و داشت وسایلشو جمع میکرد آورد بالا
و نگام کرد
_پیش سگ که پرت نمیکنی
_چیزی کم نداری
برگشتم برم که صدای واق واقش بلند شد
_استاد افتخاری تو دفترشون کارت دارن
هه انگار ما نمیدونیم وقتی باهاشه اسمشو با پسوند جوووووون صدا میکنه
سعید جوووووون
اووق حالم بد شد
رفتم سمت دفتر افتخاری
پشت سرم سونیا دنیا بودن بعدشم رئوفی میمون
بدون در زدن وارد اتاق شدم
گوشیش از دستش افتاد و شکه نگام کرد
سریع گوشیشو بر داشتو آروم اما من شنیدم گفت
_فدات بشم عشقم بعدا بهت زنگ می زنم
هه دختر باز کثافت معلوم نیس در حال حاضر با چن نفره
برگشتم سمت رئوفی
فک کنم صداشو شنیده بود
چون برزخی نگاش میکرد
افتخاری اول یه نگاه به رئوفی کرد که گوه خوردم خاصی توش موج میزد
بعدم به ما نگاه کردو گفت
_بله کاری داشتید؟
_مثه اینکه بد موقع مزاحم شدیم
_راستی خانوم به شما یاد ندادن موقع ورود در بزنین؟
اخماشم کشید تو هم
_ یاد دادن اما من الان مجبور شدم در نزنم
بعد با ابرو به گوشیش اشاره کردم
لایک و کامنت فراموش نشه😉
مهام وسط دانشگاه وایساده بود تو ی دستش جزوم بود تو دست دیگش گوشیش بود و سرشم تو گوشیش چه ژست باحالی
دوستاش نبودن
عجیبه این سه تا هر غلطی که میکنن باهمن ولش کن پیش به سوی جزوم
پرواز کردم سمتش و جزومو از دستش کشیدم بیرون
_وایی ممنون
اومدم برگردم که برم گفت
_همین؟
شوکه شدم
_خو توقع داری چیکار کنم برات؟
_من ازینجا کوبیدم رفتم خونت اینو برداشتم آوردم برات در صورتی که کار داشتم و جای دیگه ای قول داده بودم رفیقام همه بدون من رفتن ولی من به خاطر جنابعالی باید یه ساعت دیر تر برم
_من الان چیکار باید بکنم که نکردم؟
_بعد کلاست که بیکاری؟
چشامو ریز کردم و با شک گفتم
_آره
_من لپ تاپمو باید ببرم جایی ولی یادم رفته بیارمش بعد کلاست برو برام بیارش به این جایی که میگم
بدبخت شدم
الان منو میخواد بکشونه ی جایی بلاسرم بیاره
ای خدااااااا من هنوز جوونم
ولی اشکال نداره دیگه این رف برام جزومو آورد منم باید به حرفش گوش بدم
_بده کلیدتو اخت...
سریع در دهنمو گرفتم
_چی؟
_ها..هیچی هیچی میگم بده کلیدتو
چشاشو ریز کردو دستشو کرد تو جیب شلوار جینش
کلیدشو کشید بیرون و داد بهم و گفت
_آدرسشو مسیج میکنم
سرمو تکون دادم
دوباره خواستم برم که گفت
_فک نکن نفهمیدم چی گفتی
صبر نکردم و رفتم کلاس
آخه نونت کم بود آبت کم بود اختاپوس گفتنت چی بود دیگه گوساله
در کلاسو زدم و وارد شدم
نشستم سر جام سونیا و دنیا خوشحال نگام میکردن
بر گشتم سمت رئوفی
ی چش غره بهم رفت و روش و کرد سمت تخته
هرچی فحش تو دنیا بود نثارش کردم
قد خر عقل نداره با اون قیافه قوزمیتیش
کلاسو به زور به آخر رسوندم
بلند شدمو رفتم سمت رئوفی
جزوه رو پرت کردم رو میز
سرش که پایین بود و داشت وسایلشو جمع میکرد آورد بالا
و نگام کرد
_پیش سگ که پرت نمیکنی
_چیزی کم نداری
برگشتم برم که صدای واق واقش بلند شد
_استاد افتخاری تو دفترشون کارت دارن
هه انگار ما نمیدونیم وقتی باهاشه اسمشو با پسوند جوووووون صدا میکنه
سعید جوووووون
اووق حالم بد شد
رفتم سمت دفتر افتخاری
پشت سرم سونیا دنیا بودن بعدشم رئوفی میمون
بدون در زدن وارد اتاق شدم
گوشیش از دستش افتاد و شکه نگام کرد
سریع گوشیشو بر داشتو آروم اما من شنیدم گفت
_فدات بشم عشقم بعدا بهت زنگ می زنم
هه دختر باز کثافت معلوم نیس در حال حاضر با چن نفره
برگشتم سمت رئوفی
فک کنم صداشو شنیده بود
چون برزخی نگاش میکرد
افتخاری اول یه نگاه به رئوفی کرد که گوه خوردم خاصی توش موج میزد
بعدم به ما نگاه کردو گفت
_بله کاری داشتید؟
_مثه اینکه بد موقع مزاحم شدیم
_راستی خانوم به شما یاد ندادن موقع ورود در بزنین؟
اخماشم کشید تو هم
_ یاد دادن اما من الان مجبور شدم در نزنم
بعد با ابرو به گوشیش اشاره کردم
لایک و کامنت فراموش نشه😉
۷.۳k
۱۶ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.