پارت دلبربلا

#پارت90 #دلبربلا

برگشتم سمت بچه هاتا شاید اونا ی راه حلی بدن
سونیا با ابرو به مهام اشاره کرد و شونه بالا انداخت
دنیا هم سرشو تکون داد
_عمرا
سونیا:تو فکر بهتری داری؟
_نه
دنیا:خاک تو سرت مانیا زیر دین مهام باشی بهتره تا ی قرن افتخاری بزنه تو سرت
چیکار کنم خدااا
بدبخت تر من تو این دنیا هس؟
ناچار سر تکون دادم
سینمو دادم جلو و سرمو بالا گرفتم
رفتم سمت مهام
با بیخیالی نگام میکرد
_سلام
سرشو تکون داد
انگار زبون نداره
_من الان کلاس دیگم شروع میشه دیروز هم که خودتو دوستات بودی دیدی افتخاری گفت ی جزوه بنویسم بیارم ولی صبح خواب موندم دیرم شد یادم رفت الان جز شماها کسی نیست میتونین بیارینش برام
مهام چشاشو ریز کردو گفت
_نه من کار دارم
برگشت بره که گفتم
_خدا منو محتاج شماها نکنه
وایستاد و برگشت
یکم تو چشام نگاه کرد سعی کردم جوری باشم که فکر نکنه دارم التماسشو میکنم
دستشو آورد جلو و گفت
بده کلیدتو
خوشحال شدم اما به روم نیاوردم
کلیدمو دادم بهش و گفتم
_حالا که میخای بری زودتر برو آدرسو میفرستم برات
_مگه شمارمو داری؟
_نه
_دقیقا ادرسو واسه کی میخوای بفرستی؟
گوشیمو در آوردمو گفتم
_زود بگو
شمارشو گفت و رفت
آدرسو براش فرستادم و گفتم جزوه کجاست بعد نوشتم
_جون هرکی دوست داری تند برو دیر شد
دوییدم سمت بچه ها و رفتیم سمت کلاس
دعا میکردم مهام زود بیاد تا جلو این دوتا کفتر کم نیارم
استاد اومد
ده مین گذشته بود و از مهام خبری نبود نا امید شدم
راستش یکمم ترسیدم نباید کلیدو میدادم دستش
گوشیم تو جیبم لرزید
_چیکارش کنم؟
_کجایی؟
_تو محوطه
_صبر کن الان میام
رفتم قسمت صدای تماس ها و ی زنگو پلی کردم همه سرا برگشت سمتم
بلند شدمو گفتم
_استاد واجبه میشه جواب بدم؟
بفرمایید
کولمو برداشتمو دوییدم بیرون

لایک و کامنت فراموش نشه😉
دیدگاه ها (۹)

#پارت91 #دلبربلامهام وسط دانشگاه وایساده بود تو ی دستش جزوم...

#پارت92 #دلبربلا_بفرمایید چیکار داشتیدفک کرده اگه اخم کنه م...

#پارت89 #دلبربلاصدای پوزخندش اکو شد تو سرمخیلی دوس دارم ب...

#پارت88 #دلبربلاعجب جمله حکیمانه ای شد یادم باشه یه جا بنو...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁷اروم تو راه رو عمارت راه میرفتم... تمام ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط