پارت

#پارت_۱۹
#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان!


محراب:
متین و عسل رفتن تو اتاق ICU پیش ممد
خیلی ناراحت بودم


ارسلان: من برم یچیزی بگیرم بیارم بخوریم.
دیانا: منم باهات بیام؟
ارسلان: نه بشین من الان میا..... ام اوکی باشه بیا اشکال نداره.
محراب: شماها برید منم میشینم اینجا فقط زود بیاید ببینیم چی میشه باید چه گلی به سرمون بگیریم با اینهمه بد بختی



دیانا:
باهم از بیمارستان اومدیم بیرون رفتیم توی ساندیویچی منو ارسلان ساندویچمونو خوردیم 5 تا هم برای بچه ها گرفتیم.
دو تا هم آبمیوه طبیعی برای ممد گرفتیم چون مطمئن بودیم ساندویچ و از این خرت و پرتا براش خوب نیست....


رفتیم داخل بیمارستان.
دیانا: تو برو من میرم سرویس...
ارسلان: نه وایمیسم تا تو هم بیای.
دیانا: نه دیگه برو من خودم میام.
ارسلان: بلدی بیای؟
دیانا: نه اسکلم چشم بسته میرم میام راهو بلد نیستم، خوبه حالا نمیخوام برم خونه دستشویی و برگردم🙄😐😂
ارسلان: باشه باباا😐


ارسلان رفت بالا منم رفتم دستشویی
دستمو شستم اومدم برم بیرون که سه تا پسر اومدم جلومو گرفتن😥
یکیشون دهنمو گرفت که نتونم حرف بزنم
یکیشونم چاقو گذاشت زیر گلوم
خیلی ترسیده بودم
دیدگاه ها (۳)

#پارت_۲٠#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان!نمیدونستم باید چه کار کنم...

#پارت_۲۱ #ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان!ارسلان : آخه از کجا باید...

#پارت_۱۸#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان!ارسلان :توی اتاق متین بود...

#پارت_۱۷ #ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان!دیانا: رسیدیم بیمارستان ...

فیک عشق ابدی

My violent mafiaseason2Part10ویو ا.ت با ی صدایی که نشون میدا...

اسلاید اول و دوم و سوم استایل و مدل مو و عکس اسوری هاش و لبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط