پارت23
پارت23
#زندگی_باتو
یه چند ساعتی گذشته بود که...
بیدار شدم
دیدم سرمو تکیه دادم به یه چیزی
سرمو آوردم بالا
که نزدیکه نزززدیکه صورت کوک بودممم
سریع خودمو کشیدم عقب افتادم تو بغل جیمینیم
ا. ت:چقدره که خوابم؟
جیمین:چند ساعتی میشه(سرد)
ا. ت:چیزی شده؟؟
جیمین:خیر(سرد)
ا. ت:کاملا مشخصصصه
(در ذهن ا. ت:عهههه فهمیییدم چرااا)
کی میرسیم؟؟؟؟
جیمین:دیگه تقریبا رسیدیم
یه ربع دیگه میرسیم
ا. ت:اوکی
برگشتم سمت کوک دیدم زل زده بهم
ا. ت:ها چیه چیزی میخوایی بگی؟؟
جونگکوک:نه
و سرشو روبه پنجره کرد و هندزفری شو گذاشت گوشش
چیپس نامجونو دزدیدم که بخورم
نامجون:یاااااا
جیمین دوس دخترتو جمععع کن
چیپس منو بررررد
ا. ت:میخوام بخوووووووورم
عههههههه
جیمین:ا. ت بدش بهش
ا. ت:تو داری طرف اونو میگیرییییی؟
جونگکوک:هیونگ برا بخوره خب
نامجون:نهههههههههههههههههههه
ا. ت:بیا بابا نخواستیم
و به مشت از توش برداشت
نامجون:زیر لب فوش داد*
ا. ت:اصن به تو چه که طرف منو میگیری(خطاب به جونگکوک)
جونگکوک:به جا تشکر کردنه؟ هه واقعا که
دیگه خلاصه همین جوری میپریدیم به هم دیگه
تا اینکه بلخره رسیدیم
ا. ت:آخيش کون د.... اهمم هیچی
همه باهم:(خنده) به جز جیمین
تهیونگ:خب بچه ها باید بریم اتاقای که رزرف کردمو ببینیم
ا. ت:چاگی
جیمین:.....
ا. ت:جیمین شی
جیمین:....
ا. ت:مگه دست من بوده؟؟
کلم افتاده
گوه خوردم خوبه؟
جیمین:دفه دیگه نخور
ا. ت:عیش ولم کن من حوصله ناز کشیدن ندارم
تهیونگ:خب بچه ها امیلی رو هم که دیدید دوست دوس دخترمه
همه باهم:خوش بختیم
لایک و فالو یادتون نره
#زندگی_باتو
یه چند ساعتی گذشته بود که...
بیدار شدم
دیدم سرمو تکیه دادم به یه چیزی
سرمو آوردم بالا
که نزدیکه نزززدیکه صورت کوک بودممم
سریع خودمو کشیدم عقب افتادم تو بغل جیمینیم
ا. ت:چقدره که خوابم؟
جیمین:چند ساعتی میشه(سرد)
ا. ت:چیزی شده؟؟
جیمین:خیر(سرد)
ا. ت:کاملا مشخصصصه
(در ذهن ا. ت:عهههه فهمیییدم چرااا)
کی میرسیم؟؟؟؟
جیمین:دیگه تقریبا رسیدیم
یه ربع دیگه میرسیم
ا. ت:اوکی
برگشتم سمت کوک دیدم زل زده بهم
ا. ت:ها چیه چیزی میخوایی بگی؟؟
جونگکوک:نه
و سرشو روبه پنجره کرد و هندزفری شو گذاشت گوشش
چیپس نامجونو دزدیدم که بخورم
نامجون:یاااااا
جیمین دوس دخترتو جمععع کن
چیپس منو بررررد
ا. ت:میخوام بخوووووووورم
عههههههه
جیمین:ا. ت بدش بهش
ا. ت:تو داری طرف اونو میگیرییییی؟
جونگکوک:هیونگ برا بخوره خب
نامجون:نهههههههههههههههههههه
ا. ت:بیا بابا نخواستیم
و به مشت از توش برداشت
نامجون:زیر لب فوش داد*
ا. ت:اصن به تو چه که طرف منو میگیری(خطاب به جونگکوک)
جونگکوک:به جا تشکر کردنه؟ هه واقعا که
دیگه خلاصه همین جوری میپریدیم به هم دیگه
تا اینکه بلخره رسیدیم
ا. ت:آخيش کون د.... اهمم هیچی
همه باهم:(خنده) به جز جیمین
تهیونگ:خب بچه ها باید بریم اتاقای که رزرف کردمو ببینیم
ا. ت:چاگی
جیمین:.....
ا. ت:جیمین شی
جیمین:....
ا. ت:مگه دست من بوده؟؟
کلم افتاده
گوه خوردم خوبه؟
جیمین:دفه دیگه نخور
ا. ت:عیش ولم کن من حوصله ناز کشیدن ندارم
تهیونگ:خب بچه ها امیلی رو هم که دیدید دوست دوس دخترمه
همه باهم:خوش بختیم
لایک و فالو یادتون نره
۳.۹k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.