پارت21
پارت21
#زندگی_باتو
تو ماشین*
جیمین:که اینطور
بغل. جونگکوک گرم بود؟
نرم بود؟
ا. ت:تو الان بهم شک کردی؟؟؟
جیمین:تو بغلش. چیکار داشتی؟؟
اصن چرا بغلت کرد؟؟
تو چرا گذاشتی؟؟
ا. ت:آروم باش
ببین ما برای خدافظی همو بغل کردیم
که خدافظی کنیم
جیمین:اوکی ولی تنبیهت سره جاشه بیب
ا. ت:چ.. چی
جیمین:همون که شنیدی
رسیدیم خونه*
جیمین:خودت میری رو تخت یا به زور ببرمت
ا. ت:خودم میرم
اومد خیمه زد روم
لباشو جر داد
جیمین:درارش(اشاره به شلوار خودش)
ا. ت:ب.. باش
و بله دیگه....
بدون معطلی شروع کرد به کر*دن ا. ت
ا. ت:ب.. س نیس؟
جیمین:گفتم حرف نشنوم فقط ناله
ا. ت:عاااح
حداقل آروم تررررر
ویو صب
از خواب بیدار شدم
نمیتونستم بلد شم جوری که محکم دور کمرمو گرفته بود
به زور پاشدم میزو چیدم
صبحونه خوردیم
جیمین:امروز میریم خرید
ا. ت:عاره عاره باید بریم
جیمین:ا. ت نظرت چیه
عروسی رو عقب. بندازیم با بچه ها بریم سفر؟
ا. ت:خوبه بریم
اگه بندازمش هفته دیگه خوب میشه
چون فردا شنبس
جیمین:عاره خوبه
بریم ججو؟
ا. ت:عاره برییییییم
بعد از خوندن صبحونه رفتیم پاساژ
لباس عروس انتخاب کردیم
لباس برای جیمی خریدیم
جیمین:خب تالارو اینارم اوکی. میکنم
خریدای عروسیم بمونه به روز دیگه
ا. ت:عاره خوبه
بریم خونه تا ساک ببندیم
رفتیم خونه ساک بستیم
تا ساعت 4:30صبح راه بیوفتیم
که طلوع افتابو ببینیم
و تو راه صبحونه بخوریم
ساعت 9 کارمون تموم شد
لباسامونو پوشیدیم
و خوابیدیم
لایک و فالو یادتون نره
#زندگی_باتو
تو ماشین*
جیمین:که اینطور
بغل. جونگکوک گرم بود؟
نرم بود؟
ا. ت:تو الان بهم شک کردی؟؟؟
جیمین:تو بغلش. چیکار داشتی؟؟
اصن چرا بغلت کرد؟؟
تو چرا گذاشتی؟؟
ا. ت:آروم باش
ببین ما برای خدافظی همو بغل کردیم
که خدافظی کنیم
جیمین:اوکی ولی تنبیهت سره جاشه بیب
ا. ت:چ.. چی
جیمین:همون که شنیدی
رسیدیم خونه*
جیمین:خودت میری رو تخت یا به زور ببرمت
ا. ت:خودم میرم
اومد خیمه زد روم
لباشو جر داد
جیمین:درارش(اشاره به شلوار خودش)
ا. ت:ب.. باش
و بله دیگه....
بدون معطلی شروع کرد به کر*دن ا. ت
ا. ت:ب.. س نیس؟
جیمین:گفتم حرف نشنوم فقط ناله
ا. ت:عاااح
حداقل آروم تررررر
ویو صب
از خواب بیدار شدم
نمیتونستم بلد شم جوری که محکم دور کمرمو گرفته بود
به زور پاشدم میزو چیدم
صبحونه خوردیم
جیمین:امروز میریم خرید
ا. ت:عاره عاره باید بریم
جیمین:ا. ت نظرت چیه
عروسی رو عقب. بندازیم با بچه ها بریم سفر؟
ا. ت:خوبه بریم
اگه بندازمش هفته دیگه خوب میشه
چون فردا شنبس
جیمین:عاره خوبه
بریم ججو؟
ا. ت:عاره برییییییم
بعد از خوندن صبحونه رفتیم پاساژ
لباس عروس انتخاب کردیم
لباس برای جیمی خریدیم
جیمین:خب تالارو اینارم اوکی. میکنم
خریدای عروسیم بمونه به روز دیگه
ا. ت:عاره خوبه
بریم خونه تا ساک ببندیم
رفتیم خونه ساک بستیم
تا ساعت 4:30صبح راه بیوفتیم
که طلوع افتابو ببینیم
و تو راه صبحونه بخوریم
ساعت 9 کارمون تموم شد
لباسامونو پوشیدیم
و خوابیدیم
لایک و فالو یادتون نره
۴.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.