پارت22
پارت22
#زندگی_باتو
بیدار شدم
جیمینو بیدار کردم
رفتیم دم در
ا. ت:پس چرا نمیریم تو ماشین؟
جیمین:تهیونگ یه ون میاره همه با اون میریم
ا. ت:عاااا
چیییییییی
نههههههه
و... وایسسسسا
نگووووو کههههه
جیمین:یاااا خداا چت شد
جن گرفتتتتتتتتتتتتد؟؟؟(😂)
ا. ت:نگوووووووووو
جیمین:چیییییو
ا،ت:جونگکوکم هسسسسسست؟؟؟؟؟
جیمین:وایی گفتم ببینم چی شده
خب معلومه که هست گفتم بچه ها میان ینی نامجون هیونگی جین هیونگی شوگا هیونگی جیهوب هیونگی تهیونگ و جونگکوک
ا. ت:یاااااا خدا چقدر زیییادیییم
جیمین:نگران نباش
یه ون گرفته بهتره بگم مینی بوس
ا. ت:خببب خوبه اگه مینی بوس باشه
جیمین:اونام دوس دختراشونو میارن
ا. ت:خو خیلی خوبه
جیمین:عهههه نگا اومدننننننننن
بیا بریم اونننن ته بشینیم جا سه نفرههه
ا. ت:اوکی
رفتیم سلام کردیم
و نه نشستیم که یهو دیدم جونگکوک نشست کنارم
جونگکوک:مگه جا سه نفره نیس
منم میخوام ته باشم
ا. ت:جیمینی من وسط نمیشینم
جیمین:اته ی مننن
منم وسط نمیشششینم
جونگکوک:منم نمیتونم
ا. ت:عهههههه
باشههههه ولم کنییید
بعد از یکساعت چشمام گرم شده بود
و دیگه نفهمیدم چی شد
جونگکوک ویو*
داشتم به بیرون نگاه میکردم
که یهو سر یکی رو رو شونم حس کردم
دیدم اتس
گذاشتم بخوابه
جیمین ویو*
دیدم ات خوابببه
اونم رو شووون کوووووک
خیلی عصبانی بودم
نمیخواستم جلو کوک نشون بببدم
ولی خیلی عصابم خراب شد
برات دارم ا. ت خانوممم(فاتحه دومم بفرستید برا ا. ت)
یه چند ساعتی گذشته بود که....
(خمارییییییی😂)
لایک و فالو یادتون نره
#زندگی_باتو
بیدار شدم
جیمینو بیدار کردم
رفتیم دم در
ا. ت:پس چرا نمیریم تو ماشین؟
جیمین:تهیونگ یه ون میاره همه با اون میریم
ا. ت:عاااا
چیییییییی
نههههههه
و... وایسسسسا
نگووووو کههههه
جیمین:یاااا خداا چت شد
جن گرفتتتتتتتتتتتتد؟؟؟(😂)
ا. ت:نگوووووووووو
جیمین:چیییییو
ا،ت:جونگکوکم هسسسسسست؟؟؟؟؟
جیمین:وایی گفتم ببینم چی شده
خب معلومه که هست گفتم بچه ها میان ینی نامجون هیونگی جین هیونگی شوگا هیونگی جیهوب هیونگی تهیونگ و جونگکوک
ا. ت:یاااااا خدا چقدر زیییادیییم
جیمین:نگران نباش
یه ون گرفته بهتره بگم مینی بوس
ا. ت:خببب خوبه اگه مینی بوس باشه
جیمین:اونام دوس دختراشونو میارن
ا. ت:خو خیلی خوبه
جیمین:عهههه نگا اومدننننننننن
بیا بریم اونننن ته بشینیم جا سه نفرههه
ا. ت:اوکی
رفتیم سلام کردیم
و نه نشستیم که یهو دیدم جونگکوک نشست کنارم
جونگکوک:مگه جا سه نفره نیس
منم میخوام ته باشم
ا. ت:جیمینی من وسط نمیشینم
جیمین:اته ی مننن
منم وسط نمیشششینم
جونگکوک:منم نمیتونم
ا. ت:عهههههه
باشههههه ولم کنییید
بعد از یکساعت چشمام گرم شده بود
و دیگه نفهمیدم چی شد
جونگکوک ویو*
داشتم به بیرون نگاه میکردم
که یهو سر یکی رو رو شونم حس کردم
دیدم اتس
گذاشتم بخوابه
جیمین ویو*
دیدم ات خوابببه
اونم رو شووون کوووووک
خیلی عصبانی بودم
نمیخواستم جلو کوک نشون بببدم
ولی خیلی عصابم خراب شد
برات دارم ا. ت خانوممم(فاتحه دومم بفرستید برا ا. ت)
یه چند ساعتی گذشته بود که....
(خمارییییییی😂)
لایک و فالو یادتون نره
۴.۶k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.