توی زندگی بعدیم میبینمت
توی _ زندگی _ بعدیم_ میبینمت#
پارت ۲
ته از مدرسه شروع به رفتن خونه کرد
ویو ته : آه اخییی مدرسه تموم شد چقد کسل کننده بود همشون چندشن ، مخصوصا اون دختره ی ایکبیری ، اصلا همشون چندشن حالم بهم خورد . همینجور داشتم با خودم حرف میزدم که خوردم به یکی و دوتامون افتادیم زمین
.
.
.
اون مرد جونگکوکه بچه ها 😂
ته : هیییی چته روانی کوری * سرد*
کوک : اخخخ ببخشیدد ، حواسم نبود *مظلوم*
ویو ته : چرا یه حس عجیبی دارم این حسو به ادما ی دیگه ندارم ،چرا قلبم انقد تند میزنه ؟؟ وقتی سرش رو اورد بالا چهرش رو دیدم خیلی کیوت و مهربون بود و چیزی که ده برابر زیباترش میکرد چشماش بود مانند اقیانوس زیبا بود انگار که دنیا و تمام کهکشان ها رو تو چشمانش دیدم ، جوری که دوست داشتم تا آخر عمرم نگاهش کنم اون چشم های مشکیش که مانند تاریکی شب زیباست اون چشمانش که مانند ماه گرد است ،احساس میکنم این همون ادمیه که دنبالش میگردم
ته : حواست تو جمع کن و گرنه یه بلایی سر خودت میاری *سرد*
کوک : چشم *پوزخند*
ته : اسمت چیه
کوک تا میخواست حرف بزنه یه نفر اومد پیشش و انگار دوستش بود
دوست کوک : چیکارر میکنی بیا بریم دیرمون شد و سریع دست کوک رو گرفت و برد
ویو ته : میخواستم بیشتر باهاش اشنا بشم که اون عوضی بردش ، چییی چرا انقد نگرانم چرا دستم میلرزه من چم شده ... ولش فقط یه ادم بود اونم مثل بقیه است اصلا میرم خونه یه دوش میگیرم و همش از ذهنم میپره
تهیونگ به سمت خونش میره و به خونش میرسه و میره که دوش بگیره
"نیم ساعت بعد"
.
.
.
تهیونگ : اخیشش چه حالی داددد احح گشنمه برم غذا بخورم ، یهو یه تصویر رو میبینه که چند ثانیه ی دیگه یه نفر در خونه رو میزنه و همونجا وایمیسته ، بعد از چند ثانیه در خونرو میزنن
ته : یااا چقد در میزنی
صاحبخونه : سلام من صاحبخونه هستم یه این خونه خوش اومدی * پوزخند*
ته : الان چیکار کنم مثلا * سرد *
صاحبخونه : ببخشید قصد بی احترامی نداشتم ولی لطفا هزینه ی ماهانتون رو پرداخت کنید
ته : باشه حالا گورتو گم کن
صاحبخونه : اقا چرا اینجوری میکنید چه نوع صحبت کردنه
ته : گورتو گم میکنی یا بیام * داد*
صاحبخونه : باشه رفتم * با حرص*
ته محکم درو میبنده
ته : اَححح این ادما چقد چندشن ، با اینکه میدونن یه روزی میمیرن بازم زندگی میکنن ، اصکل من میتونم یه ثانیه ببینم چه اتفاقی سر خونت میوفته
#v_jk
پارت ۲
ته از مدرسه شروع به رفتن خونه کرد
ویو ته : آه اخییی مدرسه تموم شد چقد کسل کننده بود همشون چندشن ، مخصوصا اون دختره ی ایکبیری ، اصلا همشون چندشن حالم بهم خورد . همینجور داشتم با خودم حرف میزدم که خوردم به یکی و دوتامون افتادیم زمین
.
.
.
اون مرد جونگکوکه بچه ها 😂
ته : هیییی چته روانی کوری * سرد*
کوک : اخخخ ببخشیدد ، حواسم نبود *مظلوم*
ویو ته : چرا یه حس عجیبی دارم این حسو به ادما ی دیگه ندارم ،چرا قلبم انقد تند میزنه ؟؟ وقتی سرش رو اورد بالا چهرش رو دیدم خیلی کیوت و مهربون بود و چیزی که ده برابر زیباترش میکرد چشماش بود مانند اقیانوس زیبا بود انگار که دنیا و تمام کهکشان ها رو تو چشمانش دیدم ، جوری که دوست داشتم تا آخر عمرم نگاهش کنم اون چشم های مشکیش که مانند تاریکی شب زیباست اون چشمانش که مانند ماه گرد است ،احساس میکنم این همون ادمیه که دنبالش میگردم
ته : حواست تو جمع کن و گرنه یه بلایی سر خودت میاری *سرد*
کوک : چشم *پوزخند*
ته : اسمت چیه
کوک تا میخواست حرف بزنه یه نفر اومد پیشش و انگار دوستش بود
دوست کوک : چیکارر میکنی بیا بریم دیرمون شد و سریع دست کوک رو گرفت و برد
ویو ته : میخواستم بیشتر باهاش اشنا بشم که اون عوضی بردش ، چییی چرا انقد نگرانم چرا دستم میلرزه من چم شده ... ولش فقط یه ادم بود اونم مثل بقیه است اصلا میرم خونه یه دوش میگیرم و همش از ذهنم میپره
تهیونگ به سمت خونش میره و به خونش میرسه و میره که دوش بگیره
"نیم ساعت بعد"
.
.
.
تهیونگ : اخیشش چه حالی داددد احح گشنمه برم غذا بخورم ، یهو یه تصویر رو میبینه که چند ثانیه ی دیگه یه نفر در خونه رو میزنه و همونجا وایمیسته ، بعد از چند ثانیه در خونرو میزنن
ته : یااا چقد در میزنی
صاحبخونه : سلام من صاحبخونه هستم یه این خونه خوش اومدی * پوزخند*
ته : الان چیکار کنم مثلا * سرد *
صاحبخونه : ببخشید قصد بی احترامی نداشتم ولی لطفا هزینه ی ماهانتون رو پرداخت کنید
ته : باشه حالا گورتو گم کن
صاحبخونه : اقا چرا اینجوری میکنید چه نوع صحبت کردنه
ته : گورتو گم میکنی یا بیام * داد*
صاحبخونه : باشه رفتم * با حرص*
ته محکم درو میبنده
ته : اَححح این ادما چقد چندشن ، با اینکه میدونن یه روزی میمیرن بازم زندگی میکنن ، اصکل من میتونم یه ثانیه ببینم چه اتفاقی سر خونت میوفته
#v_jk
۶.۰k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.