part30.....چندروز بعدمانیا
#part30.....چندروز بعدمانیا
من رستاروازبچگیم میشناسم اون هیچ وقت غماشوبروزنمیده حتی اگه حالش بدباشه بازم میخنده وبقیروبااسکول بازیاش میخندونه مااصلا باهم همزمان ارمی شدیم اون کوکوخیلی دوس داش ازهمون اول واون شب کوک خیلی بددلشوشکست جوری ک دیگه باکسی شوخی نمیکنه نمیخنده زیاد حرف نمیزنه خیلی کمم ت خونس همش سره کاره وقتیم میاد یه راس میره تواتاقشو بیرون نمیاد هرچیم میگیم بیا چیزی بخوریم میگه من بیرون خوردم کلافضای خونه خیلی خفه شده دیگه مثله سابق نیس پسراهم ازتغییر رستاهم تعجب کردن هم ناراحتن چندباریم جیمینوتهیونگونامجون سعی کردن حالشو خوب کنن ولی هیچی نشدرفتم اتاق پیشش دیگ واقعا خسته شدم+سلام خره چطوری رستا:خوبم+ادم باش دیگ وع انقدبدم میاد چص میکنی رستا:بش+مرگ خوالان میخوای چیکارکنی رستا:میخوام ازاینجابریم +بریم کجارستا:نمدونم ول یه ماهمون داره تموم میشه من دارم سعی میکنم زودترتوی مدرسه کارپیداکنم زودازاینجامیریم+پیدام کردی رستا:ن هنوز ولی میکنم+اها خبع اره خلاصه یکم حرف زدیمو ازاونجارفتم پیش بقیه همه میپرسیدن چیشده چی گفته+هیچی میخوادازاینجابریم کوک:چی کجا چرا یه نگابش انداختموگفتم:ینی ت نمیدونی چرامیخواد یه کارپیداکنه یه خونه بخریم اعضا:نهه اینجاخونه خودتونه کوک:اهاوبلندشد رفت طرف اتاقش کوکم مثه رستااین چندوقت همش ت خودش بودتادراتاق بازمیشدنگامیکردببینه رستاس یان انگاریه جورعذاب وجدان گرفته ول خوب دیگه نمیشه کاریش کرد همشون دپ شده بودن انگاراونام به ماعادت کرده بودن ....کوک
انگاریه سطل اب سرد ریخته بودن روسرم من نمیخواستم اینجوری بشه درسته گفتم دوسش ندارم ولی ازش بدمم نمیادنمیخوام ازاینجابره به شیطونی کردنو کل کل کردن باهاش عادت کردم ولی اگه اینجابمونه اینه دق میشم براش بدجوری دلشوشکستم ازبس ک احمقم یهویادم امد ک میخواستم براش چیکارکنم خیلی وقت پیش قراربود این کاروبکنم ولی یادم رفته بود سریع رفتم پیش نامجونو بهش گفتم اونم موافقت کردمنم سریع زنگ زدموهمه کاراروکردم...فرداسره کاررستا
داشتم میزاروتمیزمیکردم که یهو گوشیم رنگ خورددرش اوردم ناشناس بود میخواستم قطع کنم ولی جواب دادم+دومسیو(الو). _سلام خانم رستاشی+بله بفرماییدشما. _من مدیرمدرسه شینگوی هستم چشمام چارتاشد+بل بله بفرمایید. _شمابرای مدرسه مادرخواست داده بودیدوبه دلایلی نیومدیدبرای محاسبه وما معلمی ک به جای شماانتخاب کردیم حامله هستن ونمیتونن بیان سره کاروچون دیگ مدارس داره بازمیشه مانیروی جایگزینی به جرشماپیدانکردیم اگه مایلید برای مساحبه دوباره بیاید+بله حتما میام ممنونم ازتون داشتم ازخشحالی بال درمیاوردم
من رستاروازبچگیم میشناسم اون هیچ وقت غماشوبروزنمیده حتی اگه حالش بدباشه بازم میخنده وبقیروبااسکول بازیاش میخندونه مااصلا باهم همزمان ارمی شدیم اون کوکوخیلی دوس داش ازهمون اول واون شب کوک خیلی بددلشوشکست جوری ک دیگه باکسی شوخی نمیکنه نمیخنده زیاد حرف نمیزنه خیلی کمم ت خونس همش سره کاره وقتیم میاد یه راس میره تواتاقشو بیرون نمیاد هرچیم میگیم بیا چیزی بخوریم میگه من بیرون خوردم کلافضای خونه خیلی خفه شده دیگه مثله سابق نیس پسراهم ازتغییر رستاهم تعجب کردن هم ناراحتن چندباریم جیمینوتهیونگونامجون سعی کردن حالشو خوب کنن ولی هیچی نشدرفتم اتاق پیشش دیگ واقعا خسته شدم+سلام خره چطوری رستا:خوبم+ادم باش دیگ وع انقدبدم میاد چص میکنی رستا:بش+مرگ خوالان میخوای چیکارکنی رستا:میخوام ازاینجابریم +بریم کجارستا:نمدونم ول یه ماهمون داره تموم میشه من دارم سعی میکنم زودترتوی مدرسه کارپیداکنم زودازاینجامیریم+پیدام کردی رستا:ن هنوز ولی میکنم+اها خبع اره خلاصه یکم حرف زدیمو ازاونجارفتم پیش بقیه همه میپرسیدن چیشده چی گفته+هیچی میخوادازاینجابریم کوک:چی کجا چرا یه نگابش انداختموگفتم:ینی ت نمیدونی چرامیخواد یه کارپیداکنه یه خونه بخریم اعضا:نهه اینجاخونه خودتونه کوک:اهاوبلندشد رفت طرف اتاقش کوکم مثه رستااین چندوقت همش ت خودش بودتادراتاق بازمیشدنگامیکردببینه رستاس یان انگاریه جورعذاب وجدان گرفته ول خوب دیگه نمیشه کاریش کرد همشون دپ شده بودن انگاراونام به ماعادت کرده بودن ....کوک
انگاریه سطل اب سرد ریخته بودن روسرم من نمیخواستم اینجوری بشه درسته گفتم دوسش ندارم ولی ازش بدمم نمیادنمیخوام ازاینجابره به شیطونی کردنو کل کل کردن باهاش عادت کردم ولی اگه اینجابمونه اینه دق میشم براش بدجوری دلشوشکستم ازبس ک احمقم یهویادم امد ک میخواستم براش چیکارکنم خیلی وقت پیش قراربود این کاروبکنم ولی یادم رفته بود سریع رفتم پیش نامجونو بهش گفتم اونم موافقت کردمنم سریع زنگ زدموهمه کاراروکردم...فرداسره کاررستا
داشتم میزاروتمیزمیکردم که یهو گوشیم رنگ خورددرش اوردم ناشناس بود میخواستم قطع کنم ولی جواب دادم+دومسیو(الو). _سلام خانم رستاشی+بله بفرماییدشما. _من مدیرمدرسه شینگوی هستم چشمام چارتاشد+بل بله بفرمایید. _شمابرای مدرسه مادرخواست داده بودیدوبه دلایلی نیومدیدبرای محاسبه وما معلمی ک به جای شماانتخاب کردیم حامله هستن ونمیتونن بیان سره کاروچون دیگ مدارس داره بازمیشه مانیروی جایگزینی به جرشماپیدانکردیم اگه مایلید برای مساحبه دوباره بیاید+بله حتما میام ممنونم ازتون داشتم ازخشحالی بال درمیاوردم
۸.۵k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.