part29.....کوک
#part29.....کوک
بعدازاینکه بطری به ماافتاد اولین چیزی که به ذهنم رسیدوپرسیدم+ت منو دوس داری چون هممون مست بودیم نمیفهمیدیم داریم چی میگیم رستاشیم که معلوم بود حالش بده چون یه ساعت بود بایع لبخندگشاد داشت نیگام میکرد(همشون مستنو کشش داربا لبخند حرف میزنن)+همم چیه نیگاداره خوردیم یه ساعته زول زدی به من رستا:هممم دیدن خرصفاداره ودستاشوبردبالاوگفت خدایااین خروبرای ماحفظ بفرماامین+هه هه بامزهههه جوووابمــوبده رستا:اره اره من عاشق توام خب که چی میخوای چیکارکنی ها مثلا بم بگو خیلی تعجب کرده بودم ولی ته دلمم خوشحال بودم ولی ن نمیشه جیمین:اخ جون مننن که گفتم عروسیو افتادیـم ایوللل افرا:همممم خعلی خوبه شوگا:داداش بش جواب نمدی منتظره+ها جواب چیییی نامی:جواب علاقه دخترموو+من دوسش ندارممم همه:وااات +همم هممم رستا:چرامگ من چیکارت کردم نیگاش کردم تو چشماش اشک جم شده بودو بغض کرده بود+ت خیییلی رومخمی همش اذیت میکنی برا همین دوست ندارم رستا:باشه ب درک وبلندشدودوید رفت طرف اتاقش دخترام پشت سرش رفتن نامی:این چیبودگفتی چرا ناراحتش کردی+منکه چیزی نگفتم خودش ناراحت شدشوگا:راس میگه زیاده روی کردی جیمین:اره خیلی بد حرف زدی جینوجیهوپ:میتونستی بهترردش کنی +ااااه ولم کنین دیگ بلندشدمو رفتم توی اتاقم اعصابم خوردشده بود تاحدودیم مستی ازکلم پریده بود روی تختم درازکشیدموبه سقف خیره شدم که یکی درزد+بله دیدم تهو جیمین امدن داخلوروی تخت کنارم نشستن ته:چرا اینجوری کردی+هوف بازشروشد جیمین:مامیدونیم ازش خشت میاد پس چرا باهاش اینجوری حرف زدی+کی گفته من ازش خشم میااد؟ته:تمام مدت یواشکی نگاش میکردی نگو ن که میزنمت خودم دیدم+خب نگاکردن چ ربطی به دوس داشتن داره جیمین:نگاه کردن ربطی نداره دزدکی نگاه کردنو لبخند زدن داره وقتی داشت برات گردنبندو میبست تمام حواست بهش بودوداشتی همه اجزای صورتشونگاه میکردیو لبخند میزدی +هیونگالطفا الان میخوام بخوام نمیخوام درموردش حرف بزنم تهمین:اوکی بای ورفتن منم سعی کردم بخوابم.....رستا
انقدخودمو خورده بودموجلوخودمو گرفته بودم ک گریع نکنم ک داشتم ازغم باد میمردم بچهها یکم دلداریم دادنو گفتم ک خوبم وبه زور خوابوندمشون
رفتم روی تراس تاهوای تازه بخورم اصلا خوابم نمیومدبدجوردلم شکسته بودکسی ک شیش سال ازعمرموصرف دوس داشتنش کردم راحت گف منو نمیخواد کسی ک به خاطرش ازکشورمو خانوادم فرارکردم حواسم پرتوغرق فکربودطوری ک خیس شدن صورتمونفهمیدم شاید انقد گریع کردم ک خالی شدم از هرچیزی ک درونم بودازهرچیزی که خواستمو نشدتصمیم مو گرفتم میخواستم ازاینجا برم هرجورک شده
بعدازاینکه بطری به ماافتاد اولین چیزی که به ذهنم رسیدوپرسیدم+ت منو دوس داری چون هممون مست بودیم نمیفهمیدیم داریم چی میگیم رستاشیم که معلوم بود حالش بده چون یه ساعت بود بایع لبخندگشاد داشت نیگام میکرد(همشون مستنو کشش داربا لبخند حرف میزنن)+همم چیه نیگاداره خوردیم یه ساعته زول زدی به من رستا:هممم دیدن خرصفاداره ودستاشوبردبالاوگفت خدایااین خروبرای ماحفظ بفرماامین+هه هه بامزهههه جوووابمــوبده رستا:اره اره من عاشق توام خب که چی میخوای چیکارکنی ها مثلا بم بگو خیلی تعجب کرده بودم ولی ته دلمم خوشحال بودم ولی ن نمیشه جیمین:اخ جون مننن که گفتم عروسیو افتادیـم ایوللل افرا:همممم خعلی خوبه شوگا:داداش بش جواب نمدی منتظره+ها جواب چیییی نامی:جواب علاقه دخترموو+من دوسش ندارممم همه:وااات +همم هممم رستا:چرامگ من چیکارت کردم نیگاش کردم تو چشماش اشک جم شده بودو بغض کرده بود+ت خیییلی رومخمی همش اذیت میکنی برا همین دوست ندارم رستا:باشه ب درک وبلندشدودوید رفت طرف اتاقش دخترام پشت سرش رفتن نامی:این چیبودگفتی چرا ناراحتش کردی+منکه چیزی نگفتم خودش ناراحت شدشوگا:راس میگه زیاده روی کردی جیمین:اره خیلی بد حرف زدی جینوجیهوپ:میتونستی بهترردش کنی +ااااه ولم کنین دیگ بلندشدمو رفتم توی اتاقم اعصابم خوردشده بود تاحدودیم مستی ازکلم پریده بود روی تختم درازکشیدموبه سقف خیره شدم که یکی درزد+بله دیدم تهو جیمین امدن داخلوروی تخت کنارم نشستن ته:چرا اینجوری کردی+هوف بازشروشد جیمین:مامیدونیم ازش خشت میاد پس چرا باهاش اینجوری حرف زدی+کی گفته من ازش خشم میااد؟ته:تمام مدت یواشکی نگاش میکردی نگو ن که میزنمت خودم دیدم+خب نگاکردن چ ربطی به دوس داشتن داره جیمین:نگاه کردن ربطی نداره دزدکی نگاه کردنو لبخند زدن داره وقتی داشت برات گردنبندو میبست تمام حواست بهش بودوداشتی همه اجزای صورتشونگاه میکردیو لبخند میزدی +هیونگالطفا الان میخوام بخوام نمیخوام درموردش حرف بزنم تهمین:اوکی بای ورفتن منم سعی کردم بخوابم.....رستا
انقدخودمو خورده بودموجلوخودمو گرفته بودم ک گریع نکنم ک داشتم ازغم باد میمردم بچهها یکم دلداریم دادنو گفتم ک خوبم وبه زور خوابوندمشون
رفتم روی تراس تاهوای تازه بخورم اصلا خوابم نمیومدبدجوردلم شکسته بودکسی ک شیش سال ازعمرموصرف دوس داشتنش کردم راحت گف منو نمیخواد کسی ک به خاطرش ازکشورمو خانوادم فرارکردم حواسم پرتوغرق فکربودطوری ک خیس شدن صورتمونفهمیدم شاید انقد گریع کردم ک خالی شدم از هرچیزی ک درونم بودازهرچیزی که خواستمو نشدتصمیم مو گرفتم میخواستم ازاینجا برم هرجورک شده
۹.۵k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.