فیک لینو پارت
فیک لینو پارت ۱۲
ویو هیورین
رفتم بالا خونه خانم چوی کسی اونجا نبود انگاری تنها زندگی میکرد و گفتم
خانم چوی شما تنها زندگی میکنید
+اره همسرم رو دو یال پیش از دست دادم
و بچه هام هم همشون ازدواج کردن و الان پیش زن و بچه هاشون هستن و خودم اینجا تنها زندگی میکنم
هیورین: اها راستی چرا خواستین بیام اینجا
+دنبالم بیا
هیورین: چشم
+بچه هام به دیدنم نمیان اما بیشتر موقه ها واسم کلی میوه میفرستن اینا رو تو برر اگه اینجا بمونه خراب میشه
هیورین: واییی مرسی خانم چوی
+نوش جون
هیورین: من دیگه میرم
+باشه مواظب خودت باش
هیورین: حتما
ویو لینو
صبح زود بیدار شدم دیدم هیورین عین یه پیشی کوچولو خوابیده وقتی دیدمش خود به خود لبخند زدم و اروم رفتم جلوش و پیشونیش رو بوسیدم و حاضر شدم رفتم بیرون تا یکم خرید کنم رفتم به یه فروشگاه کلی وسیله خریدم و یکمم واسه هیورین خوراکی خریدم تا خوشحال بشه حساب کردم و خریدارو گذاشتم تو ماشین و رفتم خونه و خریدارو گرفتم و رفتم بالا دیدم در خونه چهارتاق بازه خریدارو گذاشتم رو اپن دوییدم بالا رفتم تو اتاق اما هیورین نبود ترس افتاد به جونم و یه حسی بهم گفت که میسو اومده و هیورین رو با خودش برده تمام جاهای خونه رو گشتم و هی صداش میزدم اما نبود واقعا ترسیده بودم دوباره رفتم بالا تو اتاق رو گشتم اما نبود رفتم پایین که هیورین رو دم در دیدم که داشت به طور کیوتی میوه میخورد و سریع رفتم پیشش و محکم بغلش کردم
ویو هیورین
میوه هارو گرفتم و یه دونه انگور گذاشتم تو دهتم و رفتم تو که یهو لینو اومد و محکم بغلم کرد و چشمام گرد شد
چیش....
لینو: کجا بودی ها سالمی؟
هیورین: لینو...
لینو: ببینم میسو اومده بود چیکارت کرد
هیورین: ای بابا لینو اروم باش
همیایه بالایی خانم چوی صدام کرد رفتم بالا تو خونش که این میوه هارو بهم داد
لینو: اووووففف میدونی چقدر نگرانت شدم
هیورین: اوووووو خرید کردی
لینو: اوهوم
هیورین: میوه هارو بشور
لینو: چشم
هیورین: اخجوون از اینا واسم خریدی
یه شکلات باز کردم و خوردم که چشمم افتاد به لینو که خیلی کیوت داشت میوه هارو میشست اروم اروم رفتم پیشش از پشت بغلش کردم
ببخشید که نگرانت کردم عشقم
لینو: اشکال نداره بیبی
هیورین: دوست دارم
لینو: من بیشتر
خب میوه هارو شستم دیگه چیکار کنم
هیورین: یه کار دیگه ای هم باید بکنی
لینو: چیکار بگو
هیورین: باید.... بغلم کنی
لینو: اووومممم خبببب...*یهو محکم بغلش میکنه و رو هوا میچرخونتش*
هیورین: یااااا بزارم زمین*مشت اروم به شونه*
لینو: نمیخوام خودت گفتی بغلم کن
هیورین: اینجوری بغل میکنن🫤
لینو:*میزارتش رو اپن* همینجا بشین میخوام صبحانه اماده کنم
هیورین: اوکی🙃
لینو:🙂
ویو هیورین
رفتم بالا خونه خانم چوی کسی اونجا نبود انگاری تنها زندگی میکرد و گفتم
خانم چوی شما تنها زندگی میکنید
+اره همسرم رو دو یال پیش از دست دادم
و بچه هام هم همشون ازدواج کردن و الان پیش زن و بچه هاشون هستن و خودم اینجا تنها زندگی میکنم
هیورین: اها راستی چرا خواستین بیام اینجا
+دنبالم بیا
هیورین: چشم
+بچه هام به دیدنم نمیان اما بیشتر موقه ها واسم کلی میوه میفرستن اینا رو تو برر اگه اینجا بمونه خراب میشه
هیورین: واییی مرسی خانم چوی
+نوش جون
هیورین: من دیگه میرم
+باشه مواظب خودت باش
هیورین: حتما
ویو لینو
صبح زود بیدار شدم دیدم هیورین عین یه پیشی کوچولو خوابیده وقتی دیدمش خود به خود لبخند زدم و اروم رفتم جلوش و پیشونیش رو بوسیدم و حاضر شدم رفتم بیرون تا یکم خرید کنم رفتم به یه فروشگاه کلی وسیله خریدم و یکمم واسه هیورین خوراکی خریدم تا خوشحال بشه حساب کردم و خریدارو گذاشتم تو ماشین و رفتم خونه و خریدارو گرفتم و رفتم بالا دیدم در خونه چهارتاق بازه خریدارو گذاشتم رو اپن دوییدم بالا رفتم تو اتاق اما هیورین نبود ترس افتاد به جونم و یه حسی بهم گفت که میسو اومده و هیورین رو با خودش برده تمام جاهای خونه رو گشتم و هی صداش میزدم اما نبود واقعا ترسیده بودم دوباره رفتم بالا تو اتاق رو گشتم اما نبود رفتم پایین که هیورین رو دم در دیدم که داشت به طور کیوتی میوه میخورد و سریع رفتم پیشش و محکم بغلش کردم
ویو هیورین
میوه هارو گرفتم و یه دونه انگور گذاشتم تو دهتم و رفتم تو که یهو لینو اومد و محکم بغلم کرد و چشمام گرد شد
چیش....
لینو: کجا بودی ها سالمی؟
هیورین: لینو...
لینو: ببینم میسو اومده بود چیکارت کرد
هیورین: ای بابا لینو اروم باش
همیایه بالایی خانم چوی صدام کرد رفتم بالا تو خونش که این میوه هارو بهم داد
لینو: اووووففف میدونی چقدر نگرانت شدم
هیورین: اوووووو خرید کردی
لینو: اوهوم
هیورین: میوه هارو بشور
لینو: چشم
هیورین: اخجوون از اینا واسم خریدی
یه شکلات باز کردم و خوردم که چشمم افتاد به لینو که خیلی کیوت داشت میوه هارو میشست اروم اروم رفتم پیشش از پشت بغلش کردم
ببخشید که نگرانت کردم عشقم
لینو: اشکال نداره بیبی
هیورین: دوست دارم
لینو: من بیشتر
خب میوه هارو شستم دیگه چیکار کنم
هیورین: یه کار دیگه ای هم باید بکنی
لینو: چیکار بگو
هیورین: باید.... بغلم کنی
لینو: اووومممم خبببب...*یهو محکم بغلش میکنه و رو هوا میچرخونتش*
هیورین: یااااا بزارم زمین*مشت اروم به شونه*
لینو: نمیخوام خودت گفتی بغلم کن
هیورین: اینجوری بغل میکنن🫤
لینو:*میزارتش رو اپن* همینجا بشین میخوام صبحانه اماده کنم
هیورین: اوکی🙃
لینو:🙂
- ۷.۲k
- ۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط