چشمهایت بیماری ست که هر روز

چشمهایت بیماری ست که هر روز

گریبان خیالم را می گیرد

و در بی کرانی که درکش نمی کنم

سرگردانم می کند.. نگاهی که در گوشه ی تاریکش

هزار ستاره آویز است

و هزار طلوع سر ریز.. سراب قشنگ من

هرگز ندانستم

دلتنگی هایم از کجا شروع شد

کدام بی راهه مرا به تو رساند

و مبهوت کدامین کلام تو

اینگونه بی قرار، سکوت می کنم.. تو

برایم شبیه یک خوابی

شبیه یک خیال

سایه ای که در عریانی شب هم

رهایم نمی شود.. باور نمی کنم

میان اینهمه تردید و انتظار

در آسمان کوچک آغوشم لانه کرده ای

و چون قرصی ماه

برایم عاشقانه لالایی می خوانی.. باورم

نیست که پشت به پریشانی ام

شاعر چشمهایت شدم

و برایت اینگونه بی هراس

شعر می گویم.. آرام بگیر بی قرار من

آرام بگیر.. من نیز چون تو روزی

در بند می شوم

آرام و سر به زیر!!!!!!!!!
دیدگاه ها (۱)

آغوشت امن نخواهد بودبرای من گرم نخواهد بود برای من آغوشت هم...

نمی دانم به تعبیر کدامین خواباز التماس کدامین شب بود نمی دان...

سالهاستشناسنامه ام را بادها ورق می زنند وَ شمع های بودنم رای...

مَــن زنَـــم...طبعیت مرا، انساندنیا مَـرا، زنو مَـذهب مرا ف...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط