دخترم 15سالمه دیشب که خونه تنها بودم تصمیم گرفتم بگیرم زو
دخترم 15سالمه دیشب که خونه تنها بودم تصمیم گرفتم بگیرم زود بخوابم ساعت های هفت بود همه برقارو خاموش کردم بعد رفتم تو اتاق خوبیدم ساعت 8دیدم همه برقا روشنه تلویزیون روشنه شیر اب هم باز بود بعد گفتم شاید مامان بابام اومدن دیدم نه کسی نیس که یهو گفتم بزار برم تو خونه رو ببینم اما وقتی وارد شدم با بدترین اتفاق مواجه شدم که دیدم چند تا ادمک که دست و پاهاشون گرد. و چشای قرمز و پاره داشتن راه میرفتن اما اصن به من اهمیت نمیدادن و من از خونه اومدم بیرون
۸۸۶
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.