Part

#Part233
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

جیغی کشید که سریع در حموم رو بستم و پشتش تکیه دادم
با لذت چشمام رو بستم و به در تکیه دادم
این عشقه نه؟


"شیرین"
لباسام رو با حرص بیرون اوردم و تو وان دراز کشیدم
چشمام رو بستم وای تک تک کارای سام جلوی چشمام نقش بست
بعد از مدتها تو خلوت خودم لبخند اومد رو لبام
باشه اعتراف میکنم

تو برای کل عمر باقی موندم بسی لبم رو گاز گرفتم و سرم رو انداختم پایین
تمام اتفاقات یک هغته قبل رو تو ذهنم پس زدم
امروز باید این دندون لق رو بکشم

من شیرینم، دختری که تو هر شرایطی سعی میکنه بخنده
یک هفته برای این اتفاق گریه کردم ، مشکی پوشیدم ولی زندگی ادامه داره!

ولی یه جایی از وجودم همیشه کم میمونه
و یه تیکه از قلبم رو حس نفرت مشکی کرده
من هیچ وقت نمیدونستم نفرت چه حسیه ولی الان میدونم درکش کردم و فهمیدم!
دوشم رو گرفتم و رفتم سمت حوله ی قرمز مخملی که اونجا گذاشته شده بود
دو بار تا حالا پوشیده بودمش ولی هیچ وقت انقدر با دقت بهش نگاه نکرده بودم
چقدر خوشکل بود!

یاد سام افتادم وقتی حولش رو پوشید
لبم رو گاز گرفتم، چقدر من به تک تک آرزوهام الان نزدیکم

حیف تو آرزوهام خونوادم رو هم داشتم
الان فقط اونا رو کم دارم

از حموم اومدم بیرون
کسی تو اتاقمون نبود
این دفعه بعد چند روز نگاه کاملی به اتاقمون انداختم
پنجره های قدی و بلندی که رو به باغ باز میشد
پرده های حریر و نازک سفید رنگ ساده
تخت چوبی کنده کاری شده که تو هر کدوم از گوشه های بالا و پایینش
میله های چوبی رفته بود بالا و در انتها یه ساق شده بود که بالاش تور سفید و بلند روش بود و خیلی رویایی دور تا دور تختمون رو میگرفت
کمد چوبی و کلاسیکی که فقط یه سری لباس راحتی توش بود که البته من از قبل کلی لباس تو این خونه داشتم
دیدگاه ها (۱)

#Part234#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 از روزی که اومدم ح...

#Part235#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 چرا هر اتفاقی میوف...

#Part232#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ آه شیریــن لعنتـ...

#Part231#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 با حرص رفت سمت در+...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۱#

آن سوی آینه P36پیشش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم(ویو ا.ت ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط