💦رمان زمستان💦 پارت 74
🖤
《رمان زمستون❄》
~شیش ماه بعد~
دیانا: امروز روزیه ک قراره برگردم پیش ارسلان شیش ماه با عکساش سر کردم ولی بسته مهراب گم گور شد و فک کنم کار ممد بود تو این شیش ماه خیلی کمکم کرد و مثل ی برادر پشتم بود خیلی دلم تنگ شده بود واسه ارسلان....
واسه آغوشش ...
واسه طعم لباش ک هیچ وقت تکراری نمیشد...
واسه موهاش ک دنیام بود...
بوی عطرش...
واسه همچیش...
از ممد خدافظی کردم و سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم و فقط به اینکه ارسلان و قراره ببینم فکر کردم...
رضا: داداش از این حالت بیا بیرون بسته دیگ...
ارسلان: تو نمیفهمی حال منو...
رضا: اون سیگار کوفتیو بزار کنار...
امروز عسل میخواد با دوستاش بره بیرون
تو ام بیا شاید بلاخره بعد شیش ماه از فکرش تونستی در بیای...
ارسلان: حوصله ندارم رضا دست از سرم بردار دیگ...
رضا: بعد از ظهر جلو در خونتم با دوستای عسل خدافظ...
ارسلان: رضا من نمیامممم
رضا: ازت سوال نپرسیدم بهت گفتم میای..
ارسلان: از خونه رفت بیرون کلافه دست تو موهام کشیدم رفتم تو موزیکام ی اهنگ پلی دادم
رفتم تو گالری خیره به عکسای دونفرمون
هنوزم اسمت که میاد میپرم
هنوزم میزنه یهو به سرم
با یه خط غریبه یه زنگ بزنم
صداتو شده یه لحظه هم بشنوم
هنوزم خاطره منو میگاد
هنوز یه باتل منو سیگارو
این مشتا بگا بده درو دیوارو
هنوزم هنوزم
با کسی نشد مثلتو
صد دفعه بنویس سند نکن تکستتو
نصفه شبو گریه کن
هنوزم گریه کن
(اهنگ هنوزم از وانتونز🖤)
از گالری اومدم بیرون میدونستم بیشتر حالم بد میشه رفتم کارامو کنم چون میدونستم رضا لجبازتر از این حرفاس ظهر میاد دنبالم...
《رمان زمستون❄》
~شیش ماه بعد~
دیانا: امروز روزیه ک قراره برگردم پیش ارسلان شیش ماه با عکساش سر کردم ولی بسته مهراب گم گور شد و فک کنم کار ممد بود تو این شیش ماه خیلی کمکم کرد و مثل ی برادر پشتم بود خیلی دلم تنگ شده بود واسه ارسلان....
واسه آغوشش ...
واسه طعم لباش ک هیچ وقت تکراری نمیشد...
واسه موهاش ک دنیام بود...
بوی عطرش...
واسه همچیش...
از ممد خدافظی کردم و سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم و فقط به اینکه ارسلان و قراره ببینم فکر کردم...
رضا: داداش از این حالت بیا بیرون بسته دیگ...
ارسلان: تو نمیفهمی حال منو...
رضا: اون سیگار کوفتیو بزار کنار...
امروز عسل میخواد با دوستاش بره بیرون
تو ام بیا شاید بلاخره بعد شیش ماه از فکرش تونستی در بیای...
ارسلان: حوصله ندارم رضا دست از سرم بردار دیگ...
رضا: بعد از ظهر جلو در خونتم با دوستای عسل خدافظ...
ارسلان: رضا من نمیامممم
رضا: ازت سوال نپرسیدم بهت گفتم میای..
ارسلان: از خونه رفت بیرون کلافه دست تو موهام کشیدم رفتم تو موزیکام ی اهنگ پلی دادم
رفتم تو گالری خیره به عکسای دونفرمون
هنوزم اسمت که میاد میپرم
هنوزم میزنه یهو به سرم
با یه خط غریبه یه زنگ بزنم
صداتو شده یه لحظه هم بشنوم
هنوزم خاطره منو میگاد
هنوز یه باتل منو سیگارو
این مشتا بگا بده درو دیوارو
هنوزم هنوزم
با کسی نشد مثلتو
صد دفعه بنویس سند نکن تکستتو
نصفه شبو گریه کن
هنوزم گریه کن
(اهنگ هنوزم از وانتونز🖤)
از گالری اومدم بیرون میدونستم بیشتر حالم بد میشه رفتم کارامو کنم چون میدونستم رضا لجبازتر از این حرفاس ظهر میاد دنبالم...
۲۱.۶k
۲۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.