My attractive vampire🩸🖤 (P10)
My attractive vampire🩸🖤 (P10)
تهیونگ : تو چی گفتی*متعجب*
ا.ت : چیزی شده
ذهن تهیونگ : نه نه اون نیست اهههه
پ ته ته : تهیونگ برگشتی
تهیونگ : پدر
پ ته ته : این دختر پس برا خ....
تهیونگ : نه!!
پ ته ته : چی
تهیونگ دست ا.ت رو میگیره*
تهیونگ : این دخترو علیاحضرت این سرزمین میشه
پ ته ته : چیی!! تو چی داری میگی پس عاشق انسان شدی درست میگم
تهیونگ به ا.ت نگاه میکنه*
تهیونگ : هرچی باشه اون علیاحضرت این سرزمین میشه
پ ته ته : تو حتی این دختر هم نمیشناسی
تهیونگ : ولی شاید این چوی ا.ت باشه
پ ته ته : تو چی گفتی*به ا.ت نگاه میندازه*
پ ته ته : تو همون ا.ت هستی
ا.ت : ب.ب.بله
پ ته ته : نه نه این امکان ندارن*تعجب*
ا.ت : اینجا چه خبره چیشده
تهیونگ : ا.ت فک کنم تو همون چوی ا.ت که نامزد 118 سال پیش من بودی
ا.ت : چی من نفهمیدم
تهیونگ : تو، تو زندگی قبلیت به دست گرگینه ها رفتی وقتی فهمیدم تورو از دست دادم 118 سال بعد بدون تو با عذاب زندگی کردم
ا.ت : میخوای بگی پس من نامزد تو بودم پس من چجوری الان زندم؟
تهیونگ : تو از دوباره متولد شدی
ا.ت : تو از کی مطمئن شدی پس...اون پدر و مادر....
تهیونگ : اونا پدر و مادر واقعی تو نیستن*داد*
ا.ت : *بغض* ببخشید
تهیونگ ا.ت رو تو آغوش خود میگیره*
تهیونگ : گریه نکن پرنسس کوچولو
ادامه داره...
تهیونگ : تو چی گفتی*متعجب*
ا.ت : چیزی شده
ذهن تهیونگ : نه نه اون نیست اهههه
پ ته ته : تهیونگ برگشتی
تهیونگ : پدر
پ ته ته : این دختر پس برا خ....
تهیونگ : نه!!
پ ته ته : چی
تهیونگ دست ا.ت رو میگیره*
تهیونگ : این دخترو علیاحضرت این سرزمین میشه
پ ته ته : چیی!! تو چی داری میگی پس عاشق انسان شدی درست میگم
تهیونگ به ا.ت نگاه میکنه*
تهیونگ : هرچی باشه اون علیاحضرت این سرزمین میشه
پ ته ته : تو حتی این دختر هم نمیشناسی
تهیونگ : ولی شاید این چوی ا.ت باشه
پ ته ته : تو چی گفتی*به ا.ت نگاه میندازه*
پ ته ته : تو همون ا.ت هستی
ا.ت : ب.ب.بله
پ ته ته : نه نه این امکان ندارن*تعجب*
ا.ت : اینجا چه خبره چیشده
تهیونگ : ا.ت فک کنم تو همون چوی ا.ت که نامزد 118 سال پیش من بودی
ا.ت : چی من نفهمیدم
تهیونگ : تو، تو زندگی قبلیت به دست گرگینه ها رفتی وقتی فهمیدم تورو از دست دادم 118 سال بعد بدون تو با عذاب زندگی کردم
ا.ت : میخوای بگی پس من نامزد تو بودم پس من چجوری الان زندم؟
تهیونگ : تو از دوباره متولد شدی
ا.ت : تو از کی مطمئن شدی پس...اون پدر و مادر....
تهیونگ : اونا پدر و مادر واقعی تو نیستن*داد*
ا.ت : *بغض* ببخشید
تهیونگ ا.ت رو تو آغوش خود میگیره*
تهیونگ : گریه نکن پرنسس کوچولو
ادامه داره...
۲۲.۶k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.