My attractive vampire🩸🖤 (P12)
My attractive vampire🩸🖤 (P12)
یه هفته بعد :
از زبان ا.ت :
امروز روز ازدواج منو تهیونگ بود با تهیونگ رابطه صمیمی داشتیم ولی از اون ور حسم افسرده از اون حسم خوشحال که با زدن در به خودم اومدم وقتی وارد شد دوتا از خدمتکار ها بودن که همراهیم کنن برم عمارت اقای کیم چون تهیونگ الان اونجا هست بادیگارد ها در واسم باز کردن سوار ماشین شدم تا چند مین بعد رسیدیم عمارت آقای کیم..بادیگارد در واسم باز کرد وقتی پشت در بودم استرس بدی داشتم باید خودم خوشحال نشون بدم من هنوز خون آشام کامل نیستم وقتی در باز شد صدای تشویق بقیه رو شنیدم یعنی..همه ی اینا خون آشام هستن تهیونگ رو دیدم اونجا کنار پدرش آقای کیم وایساده بهم لبخندی زد که منم متقابلش لبخندی زدم اما احساس میکردم نگاه بدی رو خودم دارم نمیتونستم خودمو بد نشون بدم پس به راهم ادامه دادم وقتی تهیونگ دستش رو گذاشت رو دستم آقای کیم صحبت کرد...
پدر ته ته : مهمونا خوش اومدین به عمارت امروز یکی از بهترین روز هست، چوی ا.ت فرزند خواهر من هست (فک نکنم گفته باشم ولی اگه نگفتم معذرت میخوام)
بقیه مهمونا :
" چی یعنی این دوباره متولد شده
"اره دوباره متولد شده پس نیمه خون آشام هست.
پدر ته ته : چوی ا.ت قبل از مرگش نامزد پسرم تهیونگ بود اما به دست یه نفر کشته شد معلوم نیست اون کیه ولی با اینکه ا.ت دوباره متولد شد علیاحضرت این سرزمین میشه حالا میخوام تهیونگ و ا.ت رو به هم بسپارم.
چند ساعت بعد :
بعد از چند ساعت مراسم تموم شد که احساس کردم دوباره نگاه بدی دارم رو خودم
(اسم اون شخص لیا هست)
ذهن لیا : ولی مطمئنم خوش بخت نمیشی تو ا.ت حالا به این زودیا ملکه ی این سرزمین نمیشی حالا دوباره متولد شدی که تهیونگ ماله خودت کنی نخیرم به این زودیا نمیشه..ادامه داره...
یه هفته بعد :
از زبان ا.ت :
امروز روز ازدواج منو تهیونگ بود با تهیونگ رابطه صمیمی داشتیم ولی از اون ور حسم افسرده از اون حسم خوشحال که با زدن در به خودم اومدم وقتی وارد شد دوتا از خدمتکار ها بودن که همراهیم کنن برم عمارت اقای کیم چون تهیونگ الان اونجا هست بادیگارد ها در واسم باز کردن سوار ماشین شدم تا چند مین بعد رسیدیم عمارت آقای کیم..بادیگارد در واسم باز کرد وقتی پشت در بودم استرس بدی داشتم باید خودم خوشحال نشون بدم من هنوز خون آشام کامل نیستم وقتی در باز شد صدای تشویق بقیه رو شنیدم یعنی..همه ی اینا خون آشام هستن تهیونگ رو دیدم اونجا کنار پدرش آقای کیم وایساده بهم لبخندی زد که منم متقابلش لبخندی زدم اما احساس میکردم نگاه بدی رو خودم دارم نمیتونستم خودمو بد نشون بدم پس به راهم ادامه دادم وقتی تهیونگ دستش رو گذاشت رو دستم آقای کیم صحبت کرد...
پدر ته ته : مهمونا خوش اومدین به عمارت امروز یکی از بهترین روز هست، چوی ا.ت فرزند خواهر من هست (فک نکنم گفته باشم ولی اگه نگفتم معذرت میخوام)
بقیه مهمونا :
" چی یعنی این دوباره متولد شده
"اره دوباره متولد شده پس نیمه خون آشام هست.
پدر ته ته : چوی ا.ت قبل از مرگش نامزد پسرم تهیونگ بود اما به دست یه نفر کشته شد معلوم نیست اون کیه ولی با اینکه ا.ت دوباره متولد شد علیاحضرت این سرزمین میشه حالا میخوام تهیونگ و ا.ت رو به هم بسپارم.
چند ساعت بعد :
بعد از چند ساعت مراسم تموم شد که احساس کردم دوباره نگاه بدی دارم رو خودم
(اسم اون شخص لیا هست)
ذهن لیا : ولی مطمئنم خوش بخت نمیشی تو ا.ت حالا به این زودیا ملکه ی این سرزمین نمیشی حالا دوباره متولد شدی که تهیونگ ماله خودت کنی نخیرم به این زودیا نمیشه..ادامه داره...
۱۹.۴k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.