گفت حالا که دارم میرم

گفت حالا که دارم می‌رم
منو فراوش می‌کنی؟
می‌ترسم راست باشه، این‌که می‌گن...
هرکه‌ از دیده رود از دل برود

گفتم دم رفتن شاعر شدی‌‌‌ا...
قرار بود گریه کنیم،
ولی ظاهرا باید مشاعره کنیم
گفت خب اگه مشاعره‌ست حالا نوبته توئه!.
تو یه جیزی بگو...
گفتم دستت و بده می‌خوام کف دستت بنویسم
ولی قول بده وقتی سوار قطار شدی بخونش
گفت باشه...
دستش رو بهم داد گفت بنویس، وقته رفتنه...
با همون خودکاری که بهم هدیه داده بود واسش نوشتم:

"تو با خد‌‌احافظی‌ها...
در من تمام نمی‌شوی
تویی که خود به من آموختی
عشق دوام آوردن در غربت فاصله هاست.
"
قطار داشت حرکت می‌کرد
سوار شد....
از پشت شیشه قطار صدای گریه‌هاش رو می‌شنیدم
اون اشک می‌ریخت و قطار دورتر می‌شد
اما غم نداشتنش، به‌ من نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد






همون یه روزی واسه آخرین بار بغلش کردیم و روحمونم خبر نداشته قراره آخرین بار باشه...
دیدگاه ها (۳)

چند سال بعدروزی که فکرش را هم نمی‌کنیمتوی خیابان با هم روبرو...

دخترم، دختر خیالی به دنیا نیامده من،اگر تنها و تنها یک قول و...

شب که میشه چشام رو در میارم میندازم تو آب خنک . پوست پشتم رو...

گاه از تلاش برای مجاب کردن اوبه اینکه دوستش دارمو تا ابد دوس...

چرا من پارت ۱۱و جنی قضیه رو گفتهمون لحظه جونکوک وارد اتاق می...

: دختر خاله تهیونگ با صدای بلند خندید و گفت اینو از تو سطل ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط