⛓عشق دوطرفه ۲۲🖤⛓
⛓عشق دوطرفه ۲۲🖤⛓
رسیدیم دم هتل کوکی و وی و سوفی پیدا شدن منم اومدم پیاده بشم چا بغلم کرد ..۱.
جولی: اما نیازی نیست خودم میتونم راه برم بزارم پایین
چا:ساکت باش میدونی خیلی حرف میزنی
جولی:😐😑.
رسیدیم دم اتاقمون کوک و ته ازمون خداحافظی کردن و رفتن تو اتاق
تهیونگ:هی ....مراقب خودت باش
جولی:ها....عا ..توام
تا این حرفو زدم چا نزدیک بود منو بندازه
جولی:هی....چته!
منو برد گذاشت رو تخت و و پتو رو روم کشید
جولی:ولی من نمیخام بخابم
چا:باید استراحت کنی بگیر بخاب
سوفیا:اوم...خب شما میتونید برید من مواظبش هستم
چا:ن....جایی نمیرم و همینجا میمونم باید مطمئن بشم حالش خوبه
سوفیا:عا ..اوک ولی فک کنم خابش برد
چا:چه قشنگ خابیده !دلم میخاد فقط نگاهش کنم ؟
خب من اینجا کنارش میمونم تو میتونی بری استراحت کنی فعلا!
سوفیا:باش من تنهاتون میزارم فعلا!
دیالوگ از زبان سوفیا
کمی استراحت کردم و از اتاق اومدم بیرون و دیدم دوتا فرشته تو بغل هم خاب بودن و با خودم داشتم میگفتم کی میشع منم تو بغل کوکی اینجوری بخابم ؟🥺
دیالوگ از زبان جولی:
چشمامو باز کردم دیدم تو بغل چا بودم و خابش برده بود !
همینجور فقط نگاهش میکردم آخه خیلی جذاب به نظر میرسید حتی تو خاب!
دیدم یهو چشماشو باز کرد و منم سریع خودمو به خاب زدم !
چا:اوک...من میدونم داشتی کشیک میدادی خانوم کوچولو
جولی:ن ...من خابم ...حرف نزن😂
چا:باش پس من چیزی نمیگم تا این خانوم کوچولو به خابش ادامه بده!
چا اومد بلند شد نمیدونم چی شد دستشو گرفتم نزاشتم بره که یهو افتاد روم.....
رسیدیم دم هتل کوکی و وی و سوفی پیدا شدن منم اومدم پیاده بشم چا بغلم کرد ..۱.
جولی: اما نیازی نیست خودم میتونم راه برم بزارم پایین
چا:ساکت باش میدونی خیلی حرف میزنی
جولی:😐😑.
رسیدیم دم اتاقمون کوک و ته ازمون خداحافظی کردن و رفتن تو اتاق
تهیونگ:هی ....مراقب خودت باش
جولی:ها....عا ..توام
تا این حرفو زدم چا نزدیک بود منو بندازه
جولی:هی....چته!
منو برد گذاشت رو تخت و و پتو رو روم کشید
جولی:ولی من نمیخام بخابم
چا:باید استراحت کنی بگیر بخاب
سوفیا:اوم...خب شما میتونید برید من مواظبش هستم
چا:ن....جایی نمیرم و همینجا میمونم باید مطمئن بشم حالش خوبه
سوفیا:عا ..اوک ولی فک کنم خابش برد
چا:چه قشنگ خابیده !دلم میخاد فقط نگاهش کنم ؟
خب من اینجا کنارش میمونم تو میتونی بری استراحت کنی فعلا!
سوفیا:باش من تنهاتون میزارم فعلا!
دیالوگ از زبان سوفیا
کمی استراحت کردم و از اتاق اومدم بیرون و دیدم دوتا فرشته تو بغل هم خاب بودن و با خودم داشتم میگفتم کی میشع منم تو بغل کوکی اینجوری بخابم ؟🥺
دیالوگ از زبان جولی:
چشمامو باز کردم دیدم تو بغل چا بودم و خابش برده بود !
همینجور فقط نگاهش میکردم آخه خیلی جذاب به نظر میرسید حتی تو خاب!
دیدم یهو چشماشو باز کرد و منم سریع خودمو به خاب زدم !
چا:اوک...من میدونم داشتی کشیک میدادی خانوم کوچولو
جولی:ن ...من خابم ...حرف نزن😂
چا:باش پس من چیزی نمیگم تا این خانوم کوچولو به خابش ادامه بده!
چا اومد بلند شد نمیدونم چی شد دستشو گرفتم نزاشتم بره که یهو افتاد روم.....
۲۲.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.