(ویو ا/ت)
(ویو ا/ت)
ا/ت:اره خلاصه الانم واقعا دلم برای داداشم تنگ شده فکر کنم دو سال شده
استلا:وایی دختر از زندگی تو میشه فیلم ساخت ...
صدای قار و قور شکمش بلند شد و جفتمون زدیم زیر خنده
ا/ت:بیا بریم برات یه چیزی درست کنم
استلا:مرسی... بیا باهم درست کنیم تو اولین دوست من توی این عمارت هستی دلم میخواد تا میشه با هم وقت بگذرونیم
ا/ت:باشه من که راضیم
(پرش زمانی به دو روز بعد)
داشتن دوستی مثل استلا گذروندن روزام رو آسون تر میکرد اما هنوز نمیتونستم نگران جیمین نباشم الان دو روز بود که از رفتنش میگذشت منم اجازه خروج از این جا رو نداشتم دیگه داشت واقعا آزارم میداد
(ویو جیمین)
بعد از انجام کار هام توی اداره میخواستم برگردم خونه که یکم احساس کردم نیاز به تنهایی دارم از یه طرف خوشحال بودم که اون دخترو کنارم دارم از طرف دیگه احساس گناه میکردم یا اینکه تقصیر خودش بود ولی دیگه نمیتونم اینطور فکر کنم
رفتم به ویلای شخصیم تا یکم با خودم کنار بیام الان هم مدت زیادی از حمله به شرکتم گذشته بود واسه همین خیالم راحت بود
(پرش زمانی به صبح)
جیمین:الو سر صبحی چرا زنگ زدی
ته:جیمین به شرکت دوباره حمله شده ولی فکر نمیکنم هدف اصلی ما باشیم...
____________________________________
سلامی دوباره ایندفعه پرش زمانی های خیلی یهویی شد ولی برای تمام کردن این فیک عجله دارم نمیخوام به امتحان های خرداد بکشه واسه همین زود به زود پارت میزارم✨🌸
ا/ت:اره خلاصه الانم واقعا دلم برای داداشم تنگ شده فکر کنم دو سال شده
استلا:وایی دختر از زندگی تو میشه فیلم ساخت ...
صدای قار و قور شکمش بلند شد و جفتمون زدیم زیر خنده
ا/ت:بیا بریم برات یه چیزی درست کنم
استلا:مرسی... بیا باهم درست کنیم تو اولین دوست من توی این عمارت هستی دلم میخواد تا میشه با هم وقت بگذرونیم
ا/ت:باشه من که راضیم
(پرش زمانی به دو روز بعد)
داشتن دوستی مثل استلا گذروندن روزام رو آسون تر میکرد اما هنوز نمیتونستم نگران جیمین نباشم الان دو روز بود که از رفتنش میگذشت منم اجازه خروج از این جا رو نداشتم دیگه داشت واقعا آزارم میداد
(ویو جیمین)
بعد از انجام کار هام توی اداره میخواستم برگردم خونه که یکم احساس کردم نیاز به تنهایی دارم از یه طرف خوشحال بودم که اون دخترو کنارم دارم از طرف دیگه احساس گناه میکردم یا اینکه تقصیر خودش بود ولی دیگه نمیتونم اینطور فکر کنم
رفتم به ویلای شخصیم تا یکم با خودم کنار بیام الان هم مدت زیادی از حمله به شرکتم گذشته بود واسه همین خیالم راحت بود
(پرش زمانی به صبح)
جیمین:الو سر صبحی چرا زنگ زدی
ته:جیمین به شرکت دوباره حمله شده ولی فکر نمیکنم هدف اصلی ما باشیم...
____________________________________
سلامی دوباره ایندفعه پرش زمانی های خیلی یهویی شد ولی برای تمام کردن این فیک عجله دارم نمیخوام به امتحان های خرداد بکشه واسه همین زود به زود پارت میزارم✨🌸
۱۷.۳k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.