شوگا خب بریم خونه

شوگا: خب بریم خونه
ات: بریم....راستی شوگا ممنونم برای لباسا
شوگا: خواهش میکنم راستی خیلی بهت میاد
رسیدن خونه
شوگا: آقای سون میشه وسایلارو بیارید خونه
سون نگهبان خونه ی شوگا یه جورایی یکی از کارکنانش
سون: چشم اقای یونگی
شوگا و ات رفتن بالا
ساعت ۱ شب بود
ات: خیلی خستم
شوگا: منم
ات: میشه بخوابیم
شوگا: باهم!!!!!
ات: نه نه نه یعنی اینکه من کجا باید بخوابم
شوگا: تو توی اتاق مهمون
ات: باشه...راستی شوگا
شوگا:بله
ات: نظر سنجی اعضا کی شروع میشه
شوگا: از الان
ات: باشه پس
شوگا رفت وسایلی که خریده بودن از فروشگاه رو اورد و یکی یکی گذاشت روی میز
تا همشو جمع کنه
ات: کمک میخوای
ش: ممنون میشم
ات رفت با شوگا وسایلا رو گذاشت روی میز و شوگا گفت یه سری وسایل شخصی توی اتاق گذاشتم برات توی چمدون
ات: واقعا
ش: اره
ات: ممنونم 😝
ش:😁
چند دقیقه بعد کار گذاشتن وسایلا سر جای خودشون تموم شد
ات: خب اینم از اخری
ش: دیگه واقعا خوابم میاد
ات: منم
ش: خب شب بخیر
ات: شب بخیر
شوگا رفت اتاق خودش ات هم رفت اتاق مهمان
چمدون رو روی تخت دید رفت سمتش و بازش کرد
یه شلوارک با یه تیشرت .وسایل شخصی مسواک خمیر دندون پد و... . خلاصه هر چیزی که لازمه
توی اتاق یه حموم بود
رفتم حموم لباسامو در اوردم و حموم کردم اومدم بیرون و خلاصه کارا رو انجام دادم واسه اینکه شوگا از خواب بیدار نشه چند بار حوله رو روی شومینه گراشتم تا گرم شه بعد موهامو خشک کردم ساعت ۳ شب بود دیگه خوابیدم
فردا
تق تق
شوگا بود
ش: ات میای صبحونه بخوریم
ات: الان میام
راستش خیلی خجالت میکشیدم اخه لباس زیر و پد خیلی خجالت اور بود
ش: صبح بخیر
ات با خجالت: صبح بخیر
ش: ات چیزی شده ؟؟
ات: نه نه
ش: چمدون رو باز کردی؟
ات: ا.اره دستتون درد نکنه
ش: درموردت به خواهرم گفتم و اونم خیلی خوشحال شد برا همین به چمدون برات وسایلی که لازم بود رو گذاشت
.وفتی فهمیدم خواهرش وسایلو گذاشته نفس عمیقی کشیدم و گفتم از طرف من تشکر کن و بگو خیلی ممنونم .
ش: نمیدونستم کدومو دوست داری شیر .شیر کاکائو یا شیر موز منم واسه همین از سه تاشم اورم تا جون بگیری
ات: وایبییییببب شیر کاکائووو خیلی ممنونم شوگااا
ش: نمیدونستن انقدر از شیر کاکائو خوشت میاد
دیدگاه ها (۱)

ش: نمیدونستن انقدر از شیر کاکائو خوشت میاد ات: وقتی بچه بودم...

دینگ دینگ شوگا: اومدن دنبالت ات: الان نوبت کیه ش: هوپی ات: ...

ش: اون...اون چیزه خواهرمه ف: سلام من فرانک لویی هستم دوست صم...

خلاصه شام رو خوردن و با جین خداحافظی کردن شوگا: ات سوار شو ب...

دوست پسر دمدمی مزاج

تهیونگ: پس بخواب ات: باشه میرسین به خونه و تهیونگ ماشین رو پ...

game of love and hate(part 17)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط