رمان یک خاطره پارت ۳۴
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_³⁴ [🖤♥]
در رو بستم رفتم روی مبل نشستم.
شدو- برو گم شو.
- نمیرم.
نگاهش افتاد به اون قسمت زمین که خورد زمین اونجا هنوز خونی بود.
فهمید که چقدر خون ازش رفته بلند شد دمنوش رو گذاشت روی میز.
اومد جلو واستاد جلوی روم.
منم نشسته بودم.
روژ- او! شدو؟ برگشتی!
دستاشو گرفت پشتش و چشماشو تیز و ترسناک کرد انگار که میزنم بمیری از جات پا نشی تو چهره ی سردش دیده میشد.
بعد رو به روژ گفت: چند شنبه س؟
روژ- پنجشنبه. فردا میای پارتی؟
شدو- پارتی؟؟؟ تا سه روز جایی که سونیک باشه نمیام!
سریع تلپارت کرد و غیب شد.
روژ- چی کار کردی سونیک؟
رو مبل تکیه دادم: هیچی!
روژ- اره! هیچی! تا نگی ولت نمیکنم.
- هه. تو میخوای ازم اعتراف بگیری؟
«شدو❤️🩹🕷»
تلپارت کردم به اتاقم.
روی تخت دراز کشیدم. این چه قلطی کرد؟؟ یه جوری میزنمش دیگه از جاش پا نشه پرو.
صدای در اومد.
با عصبانیت: کیه؟
سونیک- ام... منم.
داد زدم: برو گمشو!
سونیک- درو باز نکنی خودم میام.
- جرعت داری بیا موش آبی.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_³⁴ [🖤♥]
در رو بستم رفتم روی مبل نشستم.
شدو- برو گم شو.
- نمیرم.
نگاهش افتاد به اون قسمت زمین که خورد زمین اونجا هنوز خونی بود.
فهمید که چقدر خون ازش رفته بلند شد دمنوش رو گذاشت روی میز.
اومد جلو واستاد جلوی روم.
منم نشسته بودم.
روژ- او! شدو؟ برگشتی!
دستاشو گرفت پشتش و چشماشو تیز و ترسناک کرد انگار که میزنم بمیری از جات پا نشی تو چهره ی سردش دیده میشد.
بعد رو به روژ گفت: چند شنبه س؟
روژ- پنجشنبه. فردا میای پارتی؟
شدو- پارتی؟؟؟ تا سه روز جایی که سونیک باشه نمیام!
سریع تلپارت کرد و غیب شد.
روژ- چی کار کردی سونیک؟
رو مبل تکیه دادم: هیچی!
روژ- اره! هیچی! تا نگی ولت نمیکنم.
- هه. تو میخوای ازم اعتراف بگیری؟
«شدو❤️🩹🕷»
تلپارت کردم به اتاقم.
روی تخت دراز کشیدم. این چه قلطی کرد؟؟ یه جوری میزنمش دیگه از جاش پا نشه پرو.
صدای در اومد.
با عصبانیت: کیه؟
سونیک- ام... منم.
داد زدم: برو گمشو!
سونیک- درو باز نکنی خودم میام.
- جرعت داری بیا موش آبی.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۲.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.