جان من

💭
جانِ من
مرا چه به جنگ و این سیاست بازی‌ها

که من هر صبح
از تماشای طلوع خورشید
به تصور تماشای چشم هایت می‌تازم
و با صدای آماده باش خیالم
رو به آسمان نبودنت
تیراندازی می‌کنم

من در این میدان نبرد
دست خالی
با فراموشی ات سر‌جنگ دارم

فریاد که میزنم
صدایم بوی خون می‌گیرد
و لخته می‌شود در گلویم

نگاهت را که میگیری
تمام سربازها
قلبم را نشانه‌ می‌گیرند
تا خمپاره ها را شلیک کنند
تو همان گلوله‌ای می‌شوی
که از میان استخوان هایم می‌گذرد
و هر بار که به جانم می‌خورد
چندین "تو" در من را از پای درمی‌آورد
تا تمام قلمرو تنم را
تصرف کند

شب که می‌رسد
زیر سنگر خاطراتت
پناه می‌گیرم
اسم تو می‌شود
رمز شب تمام غریبانگی‌هایم
صدای زنگ خطر
در دیوارهای اتاق می‌پیچد
و اندیشه‌ی آخرین دوستت‌دارمِ تو
تنها جان‌پناه گریز‌هایم می‌گردد

این پیچک‌های کبود تاول زده
سر باز می‌کنند
تا دوری‌ات از آن‌ها بیرون بزند
و هیچ نمی‌دانستند
شبیخون غیبتت
اینگونه کارساز خواهد شد

من عقب نشینی میکنم
عاقبت اما یک روز
در این جنگ نابرابر
کشته خواهم شد
و خرابه‌های تن زخمی‌ام
هیچ‌گاه به خانه باز نخواهد گشت

من تنها سرباز این اردوگاه بودم
که در فتح‌المبین چشم‌هایت
هیچ پلاک نقره‌ای
به گردن نداشت ...

#منیر_ولیزاده
دیدگاه ها (۱)

💭دخترجان؛تو برکت می آوری برهمان خانه‌ای که روزی از وجودت نال...

اگر نبودم،مرا در چیزهایی پیدا کنید که دوستشان داشتم...#غلامر...

خسته ام!کاش کسی بیایدمرا ببردبه خودم...!#ملیح_م

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

در عمق رویا روزها ، با یاد تو سر کرده امدر راه تو دردانه گل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط