داشتم تصورت میکردم
داشتم تصورت میکردم...
ساده...
آرام...
زیبا...
با همان لباس... آبی فیروزه ای ات...
با همان دامن بلند گل دار...
با اولین... لبخندی که زدم...
دیدم... خدا کنارم نشسته و...
دست هایش را... زیر چانه اش زده...!
نگاهم کرد و گفت...
زیباست ها...!
ساده...
آرام...
زیبا...
با همان لباس... آبی فیروزه ای ات...
با همان دامن بلند گل دار...
با اولین... لبخندی که زدم...
دیدم... خدا کنارم نشسته و...
دست هایش را... زیر چانه اش زده...!
نگاهم کرد و گفت...
زیباست ها...!
- ۵۲۱
- ۱۱ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط