بد بوی مدرسه پارت 10

#بد_بوی_مدرسه
#part_10
یهو بلند شدم ک تلفنم زنگ خورد..
ا/ت بود جواب دادم اما صدای یه مرد بود..
مرده:سلام شما با صاحب تلفن چ نسبتی دارید؟؟
سولی:من نزدیک ترین دوستشم
مرده:خانم کسی کنارتون هست؟؟
سولی:دیدم تهیونگ داره بهم نگاه میکنه گفتم بله هست چرا چیشده؟
مرده:متاسفانه تاکسی که این خانم باهاش بودن چپ کرده و این خانم رو بردن بیمارستان و میگن علائم حیاتی ندارن..
سولی:چی ؟؟ ا/تتتتتتتتتتتتتتت
تلفن از دستم افتاد و چشام سیاهی رفت..
"تهیونگ*
سولی بلند شد و گوشیش زنگ خورد یهو اسم ا/ت رو بلند داد زد طوریکه کوک از اتاق بغل صداشو شنید و اومد پشت در و در میزد ک ببینه چ اتفاقی افتاده..
داد زد و بیهوش شد منم ترسیدم تلفن رو برداشتم و فهمیدم ک اتفاقی افتاده
اولش تو شک بودم ولی سریع سولی رو براید استایل بغل کردم و در رو باز کردم ک با کوک رو ب رو شدم..
کوک:تهیونگ چی شده؟؟ سولی چش شد؟؟
تهیونگ:کوک ا/ت...
کوک:ا/ت چش شده تهیونگ بنال دیگه..
تهیونگ:ا/ت تصادف کرده و بردنش بیمارستان و میگن ک علائم حیاتی نداره..
کوک:ننن امکان نداره.
ا/ت من چیزیش نشده امکان نداره نن..(با داد و بغض)
تهیونگ:کوک آروم باش بدو بریم
..
سریع سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان حرکت کردیم سولی رو عقب خوابونده بودم کوک هم جلو نشسته بود و همش با خودش حرف میزد
کوک:همش ب خاطر منه.. همچیز تقصیر منه.. اگه من باهاش اونجور رفتار نمیکردم نمی‌رفت... اگه نمی‌رفت الان پیشم بود.. فاک بهم جئون فاک(به خودش زیر لب)
تهیونگ:کوک چیشد؟ چرا ا/ت ب این زودی رفت؟؟
کوک:........ همش تقصیر منه...
تهیونگ:چی تقصیر توعه حرف بزن دیگه.
کوک:بهت گفته بودم میخوام انتقام بگیرم..
تهیونگ:خب چیکار کردی مرتیکه فاکی
کوک:منن... (با بغض) منن باهاش رابطه برقرار کردم و بعد انداختمش کنار و بهش گفتم دیگه باهات کاری ندارم
تهیونگ اگه من اینکارو نمیکردم ا/ت هم نمی‌رفت و این اتفاق واسش نمی افتاد.. (گریه)
تهیونگ:آره تقصیر توعه لعنتی اگه اتفاقی واس بیوفته من جواب سولی رو چی بدم؟ الانم گریه نکن
کوک:زنده میمونه مگه ن هیونگ؟
تهیونگ:گفتن عائم حیاتی نداره یعنی از صد درصد ده درصد احتمال زنده بودن داره....
کوک:.. گریه
رسیدیم بیمارستان کوک سریع رفت سمت پذیرش و رفت سمت اتاق عمل
منم سولی رو بردم بخش اورژانس...
#مَلڪہ_خُماࢪے
دیدگاه ها (۰)

بد بوی مدرسه پارت 11

بد بوی مدرسه پارت 12

قلب های عاشق میشکستند .. روزهای تکراری میگذشتند .. همه چیز ...

یه جا خونده بودمیک اتفاق ، یک تجربه .. باعث میشه تا ادما بزر...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides²⁸تهیونگصدای آمبولانس رو شنیدم سریع او...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط