یک لحظه تو را دیدم و دینم به فنا رفت

یک لحظه تو را دیدم و دینم به فنا رفت

آنـقـدر ، که داری ، بـه خداونـد ، شباهَت

خَـنـدیدی و چـالـی وسط گـونـه ات اُفتاد

از چـالـه در آور «وَ» بیـانداز ، بـه چـاهَـت

دلبسته به تو شهری و مـن یک نفرم آه

یک سوزنم و گُم شده در ، موی سیاهَت
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۲۲)

دلشوره دارم امشب، از عطر تن و پیراهنت دست مرا محکم بگیر، می ...

آن دو چشمان سیاهت را به اشکت تر مکنقلب من خود درد دارد ، تو ...

آخرش عشقت مرا بـی خانمانـم میکندمی شوم آواره و بـی آشـیـانــ...

مثل همیشه دیدنت را دوست دارم با اشتها بوسیدنت را دوست دارم ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط