part

part:15
بعد چند مین رسیدن خونه بورام ‌ جونگکوک پیاده شدن و رفتن داخل بورام داشت لنگ می زد و جونگکوک می خندید

بورام: زهرمار چرامیخندی
جونگکوک: چرا لنگ میزنی مادمازل (خنده)
بورام: خفه شو تو باهام اینکارو کردی

بورام همینجوری لنگ لنگان رفت تو اتاق لباساشو عوض کرد و خوابید جونگکوک هم اومد کنارش خوابید و از پشت بغلش کرد

جونگکوک: راستی بار آخرت باشه همچین لباسی میپوشی
بورام: میپوشم
جونگکوک: عه نکنه باز دلت تنبیه میخواد
بورام: نه شکر خوردن بخواب شبخیر
جونگکوک: شب بخیر

بورام "صبح پاشدم دردی نداشتم و رفتن صبحونه آماده کنم

جونگکوک: به به خانم خانما بیدار شوی
بورام: بله بفرمایید صبحونه

جونگکوک و بورام نشستن صبحونه خوردن

[پایان فصل اول]

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱۱)

فصل 2part:16(۱ سال بعد)بورام:" الانه یک ساله که از ازدواج من...

فصل دوم

part:14جونگکوک: چطوری مادمازل بوران جونگکوک رو شناخت پ از تر...

part:12بورام:"نمی خواستم با جونگکوک ازدواج کنم پس مجبورم فرا...

پارت ۱۵ فیک مرز خون و عشق

پارت ۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط