part

part:14
جونگکوک: چطوری مادمازل

بوران جونگکوک رو شناخت پ از ترس پاشد که فرار کنه ولی جونگکوک دستشو گرفت

جونگکوک: کجا با این عجله
بورام: ولم کن میگم ولم کن

جونگکوک بورام رو براید بغل کرد و بردش تو یکی از اتاقای بار و در قفل کرد

بورام: ولم کن لعنتی در باز کن

جونگکوک بورام رو پرت کرد رو تخت و روش خیمه زد لباساشو در آورد

جونگکوک: امشب کارتو تموم میکنم

بعد ۳ راند
بورام: بسه دیگه لعنتی ولم کن

جونگکوک دست کشید و پاشد زیپشو بست بورام هم به سختی پاشد و لباساشو پوشید جونگکوک بوران رو براید بغل کرد و بردش پایین لینا اونارو دید و نمیدونست از ترس چیزی بگه

بورام: کجا منو میبری؟
جونگکوک: خونم
بورام: ولم کن لینا کمک
لینا: وای (اروم)

جونگکوک بورام رو برد تو ماشین و خودشم سوار شد

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۳۵)

part:15بعد چند مین رسیدن خونه بورام ‌ جونگکوک پیاده شدن و رف...

فصل 2part:16(۱ سال بعد)بورام:" الانه یک ساله که از ازدواج من...

part:12بورام:"نمی خواستم با جونگکوک ازدواج کنم پس مجبورم فرا...

part:11ضربه اولبورام:عاشقتم ایی ولم کنضربه دوم بورام:عاشقتم(...

my baby girlPart;33season;2________________________________ل...

my baby girlPart;32season;2_______________________________یو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط