روز برفی...
روز برفی...
پارت ۹
ویو جیمین
حدودا از روز شهر بازی ۳ هفته می گذرد
منو ا.ت پیش هم می خوابیم شبا.....
وقتی ا.ت منو بقل می کنه خیلی احساس خوبی پیدا می کنم اونم همین طور ولی دیگه خیلی طولانی مدت تو سال ۲۰۲۵ موندیم بهتره برگردیم
ا.ت:بریم بچه ها(داد)
همه :بریم
جیمین:لباست رو بزار درست کنم جوجه
نامجون:حواستون باشه باید رسمی حرف بزنین
همه:باشه
دست ا.ت رو گرفتم
ا.ت:چجوری می خوایم برگردیم ؟
شوگا:با این قیچی
ا.ت:با قیچییییی مگه ممکنهنهه😳😳(تعجب کرده)
شوگا :آره
جین:یاع یاع قیافش شبیه میمون شده یاعع
جیمین:هیونگگگگگ مثلاً زنمه هاااا
جین:زهر مار هنوز زنت نشده یاع یاع یاع
جیمین:سخنان شما کاملا درست نیست😑😑
جین:خب دیگه الان وقتشه بزنم بشت خاک بره تو چشت
شوگا :بیاین بریم دیگه الان در بین دنیا ها بسته میشه
دست ا.ت رو محکم گرفتم چون ترسیده بود یکم و رفتیم داخل در ورودی
ویو ا.ت:چشمم رو باز کردم لباس های خودم تنم بود هنوز همون جا بودیم که شوگا دستمو گرفت برد تو مغازه
ا.ت:برگشتیم....واقعا برگشتیم
جیهوپ:آره
کوک:واد فاخخخخخ شیر موز هامو نیاوردم
تهیونگ :(لباس کوک رو گرفت و گفت)الان می خوای مخ ما رو بخوری شیر موز می خوام
کوک (در این حالت🫨🫨🫨)
کوک:تهیونگ ولم کنننننننننن
جیهوپ :همو ول کنین تا یکی ندیده
تهیونگ :(جونکوک رو ول کرد )
جین:خودم شیر موز درست می کنم این بار
تهیونگ:خداییییییی هیونگ تو دیگه هستی بلاخره این رو مخ مون بخاطر شیر موز رژه نمیره🤲🤲🤲(شاد شده)
جونکوک:عهههه شیر موزززز دارم یدونه هوراااااااااا
شوگا :ای شیر موز بخوره تو سرت بیاین بریم دیگه
نامجون:جیمین و ا.ت کجان راستی
تهکوک:ما از کجا بدونیم
ویو راوی
جیمین یه اسب اجاره کرد و سوار اسب شد دست ا.ت رو گرفت تا سوار اسب شه با سرعت سمت سخره ای به اون نزدیکی ها رفتن تا غروب خورشید رو ببینن
ا.ت:خیلی سریع میری جیمینا من می ترسممم(و جیمین رو محکم گرفت)
جیمین:نترس هیچی نمیشه (کیوت )
بعد۱۵ مین رسیدن
جیمین پیدا شد ا.ت رو بقل کرد و بردش لب سخره
و گذاشتش رو زمین
ا.ت:وای چقدر قشنگه😍
جیمین:آره وقتی تو اینجایی خیلی قشنگ تره
ا.ت:جیمیناااا ماه رو نگاه کن
جیمین :می دونی امشب چه اتفاقی افتاد؟
ا.ت:چی نه؟
جیمین:دو تا ماه همو الان ملاقات کردن
ا.ت:(لپ هاش سرخ شد)
ا.ت:بریم دیگه قصر بچه ها حتما رفتن اونجا
جیمین:بریم بانو پارک
ادامه دارد.....
پارت ۹
ویو جیمین
حدودا از روز شهر بازی ۳ هفته می گذرد
منو ا.ت پیش هم می خوابیم شبا.....
وقتی ا.ت منو بقل می کنه خیلی احساس خوبی پیدا می کنم اونم همین طور ولی دیگه خیلی طولانی مدت تو سال ۲۰۲۵ موندیم بهتره برگردیم
ا.ت:بریم بچه ها(داد)
همه :بریم
جیمین:لباست رو بزار درست کنم جوجه
نامجون:حواستون باشه باید رسمی حرف بزنین
همه:باشه
دست ا.ت رو گرفتم
ا.ت:چجوری می خوایم برگردیم ؟
شوگا:با این قیچی
ا.ت:با قیچییییی مگه ممکنهنهه😳😳(تعجب کرده)
شوگا :آره
جین:یاع یاع قیافش شبیه میمون شده یاعع
جیمین:هیونگگگگگ مثلاً زنمه هاااا
جین:زهر مار هنوز زنت نشده یاع یاع یاع
جیمین:سخنان شما کاملا درست نیست😑😑
جین:خب دیگه الان وقتشه بزنم بشت خاک بره تو چشت
شوگا :بیاین بریم دیگه الان در بین دنیا ها بسته میشه
دست ا.ت رو محکم گرفتم چون ترسیده بود یکم و رفتیم داخل در ورودی
ویو ا.ت:چشمم رو باز کردم لباس های خودم تنم بود هنوز همون جا بودیم که شوگا دستمو گرفت برد تو مغازه
ا.ت:برگشتیم....واقعا برگشتیم
جیهوپ:آره
کوک:واد فاخخخخخ شیر موز هامو نیاوردم
تهیونگ :(لباس کوک رو گرفت و گفت)الان می خوای مخ ما رو بخوری شیر موز می خوام
کوک (در این حالت🫨🫨🫨)
کوک:تهیونگ ولم کنننننننننن
جیهوپ :همو ول کنین تا یکی ندیده
تهیونگ :(جونکوک رو ول کرد )
جین:خودم شیر موز درست می کنم این بار
تهیونگ:خداییییییی هیونگ تو دیگه هستی بلاخره این رو مخ مون بخاطر شیر موز رژه نمیره🤲🤲🤲(شاد شده)
جونکوک:عهههه شیر موزززز دارم یدونه هوراااااااااا
شوگا :ای شیر موز بخوره تو سرت بیاین بریم دیگه
نامجون:جیمین و ا.ت کجان راستی
تهکوک:ما از کجا بدونیم
ویو راوی
جیمین یه اسب اجاره کرد و سوار اسب شد دست ا.ت رو گرفت تا سوار اسب شه با سرعت سمت سخره ای به اون نزدیکی ها رفتن تا غروب خورشید رو ببینن
ا.ت:خیلی سریع میری جیمینا من می ترسممم(و جیمین رو محکم گرفت)
جیمین:نترس هیچی نمیشه (کیوت )
بعد۱۵ مین رسیدن
جیمین پیدا شد ا.ت رو بقل کرد و بردش لب سخره
و گذاشتش رو زمین
ا.ت:وای چقدر قشنگه😍
جیمین:آره وقتی تو اینجایی خیلی قشنگ تره
ا.ت:جیمیناااا ماه رو نگاه کن
جیمین :می دونی امشب چه اتفاقی افتاد؟
ا.ت:چی نه؟
جیمین:دو تا ماه همو الان ملاقات کردن
ا.ت:(لپ هاش سرخ شد)
ا.ت:بریم دیگه قصر بچه ها حتما رفتن اونجا
جیمین:بریم بانو پارک
ادامه دارد.....
۱.۰k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.