گناهکار part
( گناهکار ) ۸۹ part
لی هی که چند دقیقه ای میشد به پیش دوستش آمد بود برای گفتن چیز های که شنیده بود درحالیکه روی مبل کنار دوستش نشسته بود با استرسی گفت : ات میخوام یه چیزی بگم
ات کمی نگران گفت : جیمین و یون بیول حالشون خوبه منو نترسون
لی هی : نه اونا حالشون خوبه یه چیزه دیگه ست
ات با نگرانی و استرسی نزدیکش شد و نجوا کرد : داری منو نگران میکنی بگو چی شده
لی هی : تلویزیونو روشن کن
ات متعجب تلویزیونو را روشن کرد و روی شبکه خبر نگهداشت هر دو حال به صفحه تلویزیون خیره ماندن شایعاتی که در موردش پخش شده بودن به شدت تاثیر گذار بود حرف های که درمورد پسرش زده شده بودند یا خودش ،
با تعجب و شوک نگاهش رو از تلویزیون گرفت نه انگار بس نبود باز هم قرار بود ناراحتی و دلشکستگی بکشه رسانه داشتند درمورد خیانت ات به جیمین میگفتند
داشتن میگفتند یون بیول ثمر عشق آن دونفر پسر جیمین نیست ،عصبی از روی مبل بلند شده و با خشم نجوا کرد : اینا دارن دروغ میگن
لی هی با نگرانی نجوا کرد : معلومه که دروغ میگن تو به اینا گوش نکن مهم حرف جیمینه یعنی چی میگه
با عصبانیت لبش را به دندون گرفت و به پایین خیره شد سعی در گم کردن خشم اش اش لب زد : نمیدونم جیمین چی میگه اما اگه یون بیول اینا رو بشنوه مطمئنم ناراحت میشه
لحظه ای صدای ویبر گوشی اش باعث سکوتش شد شماره ناشناس بود
نگاهی بین همدیگر رو بدل کردند بلافاصله با تردید جواب داد صدای دستیار پارک چین سان پخش شد : خانم سئو ات
کمی فکر کرد بلافاصله سریع جواب داد : نه دوستش هستم
... : لطفاً خیلی سریع
بهشون اطلاع بدین تا به پیش آقای چین سان بیان توی شرکت خودشون منتظر ایشون هستند
ات : باشه ..بهشون اطلاع میدم
خیلی سریع تماس رو به پایین رو به پایان رسوند با استرس روبه لی هی کرد : الان چیکار کنم من عمرن نمیرم پیشه پارک چین سان
..
لی هی که چند دقیقه ای میشد به پیش دوستش آمد بود برای گفتن چیز های که شنیده بود درحالیکه روی مبل کنار دوستش نشسته بود با استرسی گفت : ات میخوام یه چیزی بگم
ات کمی نگران گفت : جیمین و یون بیول حالشون خوبه منو نترسون
لی هی : نه اونا حالشون خوبه یه چیزه دیگه ست
ات با نگرانی و استرسی نزدیکش شد و نجوا کرد : داری منو نگران میکنی بگو چی شده
لی هی : تلویزیونو روشن کن
ات متعجب تلویزیونو را روشن کرد و روی شبکه خبر نگهداشت هر دو حال به صفحه تلویزیون خیره ماندن شایعاتی که در موردش پخش شده بودن به شدت تاثیر گذار بود حرف های که درمورد پسرش زده شده بودند یا خودش ،
با تعجب و شوک نگاهش رو از تلویزیون گرفت نه انگار بس نبود باز هم قرار بود ناراحتی و دلشکستگی بکشه رسانه داشتند درمورد خیانت ات به جیمین میگفتند
داشتن میگفتند یون بیول ثمر عشق آن دونفر پسر جیمین نیست ،عصبی از روی مبل بلند شده و با خشم نجوا کرد : اینا دارن دروغ میگن
لی هی با نگرانی نجوا کرد : معلومه که دروغ میگن تو به اینا گوش نکن مهم حرف جیمینه یعنی چی میگه
با عصبانیت لبش را به دندون گرفت و به پایین خیره شد سعی در گم کردن خشم اش اش لب زد : نمیدونم جیمین چی میگه اما اگه یون بیول اینا رو بشنوه مطمئنم ناراحت میشه
لحظه ای صدای ویبر گوشی اش باعث سکوتش شد شماره ناشناس بود
نگاهی بین همدیگر رو بدل کردند بلافاصله با تردید جواب داد صدای دستیار پارک چین سان پخش شد : خانم سئو ات
کمی فکر کرد بلافاصله سریع جواب داد : نه دوستش هستم
... : لطفاً خیلی سریع
بهشون اطلاع بدین تا به پیش آقای چین سان بیان توی شرکت خودشون منتظر ایشون هستند
ات : باشه ..بهشون اطلاع میدم
خیلی سریع تماس رو به پایین رو به پایان رسوند با استرس روبه لی هی کرد : الان چیکار کنم من عمرن نمیرم پیشه پارک چین سان
..
- ۶.۵k
- ۱۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط