گناهکار part
( گناهکار ) ۱۲۷ part
یون بیول به روایت از کار مادرش موهای مادرش رو نوازش کرد و نجوا کرد : مامانم من حاضرم برای شما جونمم بدم
ات خنده ای کرد و لب زد : پس امروز برو شرکت بابات مدرسه هم نمیری حوصلتم سر نمیره چطوره
یون بیول قدمی عقب رفت و روی تخت نشست بلافاصله خیلی جدی به مادرش نگاه کرد و گفت : میرم اما یه شرطی دارم
ات کنجکاو نجوا کرد : چه شرطی یون بیول
یون بیول یهو حالت چهره اش به خندون تعویض یافت از روی تخت بلند شد و جلوی مادرش ایستاد خندون نجوا کرد : اگه واسم کیک کاکائویی درست کنی میرم
ات خنده ای کرد و لپ پسرش رو نوازش کرد : باشه پسرم شرط قبوله اما قبل از رفتن بهتره کت شلوار بپوشی اونجا جای رسمی ایه
یون بیول: نه دیگه اینو ازم نخواه
زنی نبود تا به پسرش فشار بیاره پس با لحن مانند همیشگی اش نجوا کرد : باشه پسرم اشکالی نداره
لحظه ای یون بیول به یاده دیشب افتاد کمی جدی شد و نجوا کرد : مامان دیروز کجا بودی
ات لحظهای به یاده دیروز مکثی کرد و بلافاصله زود لب زد :, خوب گفتم دیگه پیشه لی هی بودم بیولم
جیمین که از جلوی درب اتاق یون بیول میگذشت لحظه ای با شنیدن صدای از توی اتاق پشته درب ایستاد از لای درب پسرش وهمسرش را میدید اما نگاهش روی نگاه جدی یون بیول زوم شد یون بیول گنگ دستی لای موهایش کشید و قدمی به سوی دیگر فرستاد نفس کلافه ای کشید و درباره سمته مادرش برگشت و گنگ گفت : مامان من دیروز پیشه خاله لی هی نبودی در واقع چند روزه که ندیدیش داری یه چیزیو مخفی میکنی
جیمین متعجب ابرو بالا کشید یعنی همسرش بهش دروغ گفته بود ولی میخواست تا آخر بمونه تا برای چی دروغ گفته سعی در حفظ کردن عصبانیتش گوش ایستاد
ات لحظه ای پایین نگاه کرد ناراحت لب تر کرد و نگاه غمگین اش را به پسرش دوخت : دیگه برو شرکت و بیشتر از این سوال نپرس تو کار های منم دخالت نکن
قدمی برداشت سمته درب اما یون بیول زودتر جلوی مادرش ایستاد و گفت : باشه معذرت میخواهم مامان فقط نگران شدم
ات : باشه دیگه برو
یون بیول به روایت از کار مادرش موهای مادرش رو نوازش کرد و نجوا کرد : مامانم من حاضرم برای شما جونمم بدم
ات خنده ای کرد و لب زد : پس امروز برو شرکت بابات مدرسه هم نمیری حوصلتم سر نمیره چطوره
یون بیول قدمی عقب رفت و روی تخت نشست بلافاصله خیلی جدی به مادرش نگاه کرد و گفت : میرم اما یه شرطی دارم
ات کنجکاو نجوا کرد : چه شرطی یون بیول
یون بیول یهو حالت چهره اش به خندون تعویض یافت از روی تخت بلند شد و جلوی مادرش ایستاد خندون نجوا کرد : اگه واسم کیک کاکائویی درست کنی میرم
ات خنده ای کرد و لپ پسرش رو نوازش کرد : باشه پسرم شرط قبوله اما قبل از رفتن بهتره کت شلوار بپوشی اونجا جای رسمی ایه
یون بیول: نه دیگه اینو ازم نخواه
زنی نبود تا به پسرش فشار بیاره پس با لحن مانند همیشگی اش نجوا کرد : باشه پسرم اشکالی نداره
لحظه ای یون بیول به یاده دیشب افتاد کمی جدی شد و نجوا کرد : مامان دیروز کجا بودی
ات لحظهای به یاده دیروز مکثی کرد و بلافاصله زود لب زد :, خوب گفتم دیگه پیشه لی هی بودم بیولم
جیمین که از جلوی درب اتاق یون بیول میگذشت لحظه ای با شنیدن صدای از توی اتاق پشته درب ایستاد از لای درب پسرش وهمسرش را میدید اما نگاهش روی نگاه جدی یون بیول زوم شد یون بیول گنگ دستی لای موهایش کشید و قدمی به سوی دیگر فرستاد نفس کلافه ای کشید و درباره سمته مادرش برگشت و گنگ گفت : مامان من دیروز پیشه خاله لی هی نبودی در واقع چند روزه که ندیدیش داری یه چیزیو مخفی میکنی
جیمین متعجب ابرو بالا کشید یعنی همسرش بهش دروغ گفته بود ولی میخواست تا آخر بمونه تا برای چی دروغ گفته سعی در حفظ کردن عصبانیتش گوش ایستاد
ات لحظه ای پایین نگاه کرد ناراحت لب تر کرد و نگاه غمگین اش را به پسرش دوخت : دیگه برو شرکت و بیشتر از این سوال نپرس تو کار های منم دخالت نکن
قدمی برداشت سمته درب اما یون بیول زودتر جلوی مادرش ایستاد و گفت : باشه معذرت میخواهم مامان فقط نگران شدم
ات : باشه دیگه برو
- ۴.۸k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط