part
part²¹
اتمام ویو جئون
امیلی بعد از گرفتن چک و اطمينان حاصل کردن از ارقام ،چک رو داخل کیفش گذاشت؛ به طور شلاقی موهاش رو به یک سمت پرتاب کرد و در نهایت به ساعتش نگاه انداخت.
آخرین جرعه از شراب ش رو میل کرد و بلند شد
+تو جلسه ی بعدی میبینمت.....
ویو امیلی
زمانی که اولین قدمم رو برای فاصله گرفتن از جونگ کوک برداشتم،چیزی گفت که باعث شد یکه بخورم و از حرکت متوقف بشم.
_راستی...بهتره با دایان حرف بزنی خیلی ازت دلگیره!* همراه با پوزخند
با زاویه ¹⁸⁰درجه به سمتش برگشتم و به چشم های سردش خیره شدم. نمیتونستم چیزی از چشم هاش بفهمم و این خطرناک بود! اخمی محو در چهره ام ظاهر شد و سپس بدون هیج جوابی مکان رو ترک کردم.
³⁴minutes later
همونطور که انتظار داشتم جواب تلفنش رو نمیداد. دختره ی حقه باز! پیامی براش فرستادم و بعد گوشیم رو خاموش کردم
پیام: فکر میکردم میتونستم بهت اعتماد کنم!
روی مبل راحتی نشستم و پس از روشن کردن نخ سیگاری ، اونو بین لب هام قرار دادم و در ادامه، مشغول پرونده های نصفه نیمه ای که روی میز قرار داشت شدم
......
الکس: هی امیلی ...
+نمیخوام باهات حرف بزنم الکس...من یک بار گفتم جوابم نه هست !
الکس: اما...
+بیخیال شو دیگه! تو داشنگاه رو چی میبینی؟ محل معاشقه؟* کمی بلند
متوجه ی بلندی صدام شدم و به بقیه ی دانشجویان که با بهت بهمون خیره بودند نگاه کردم، نفس عمیقی کشیدم و بعد از تنه زدن به الکس به سمت کلاس مربوطه حرکت کردم. اما الکس بیخیال نبود
الکس: اما باید اینو ببینی....
+وای* عصبی
به سمتش برگشتم و با عصبانیت لب زدم: چی رو ببینم؟ دیوونه ام کردی
الکس، صحفه نمایش گوشی رو گرفت جلوم و گفت: <<این>>
<<این>>؟...آره
<<این>> همون جرقه ی نفرت من از شخصی به نام جئون جونگ کوکه، اون عوضی خائن!
اتمام ویو جئون
امیلی بعد از گرفتن چک و اطمينان حاصل کردن از ارقام ،چک رو داخل کیفش گذاشت؛ به طور شلاقی موهاش رو به یک سمت پرتاب کرد و در نهایت به ساعتش نگاه انداخت.
آخرین جرعه از شراب ش رو میل کرد و بلند شد
+تو جلسه ی بعدی میبینمت.....
ویو امیلی
زمانی که اولین قدمم رو برای فاصله گرفتن از جونگ کوک برداشتم،چیزی گفت که باعث شد یکه بخورم و از حرکت متوقف بشم.
_راستی...بهتره با دایان حرف بزنی خیلی ازت دلگیره!* همراه با پوزخند
با زاویه ¹⁸⁰درجه به سمتش برگشتم و به چشم های سردش خیره شدم. نمیتونستم چیزی از چشم هاش بفهمم و این خطرناک بود! اخمی محو در چهره ام ظاهر شد و سپس بدون هیج جوابی مکان رو ترک کردم.
³⁴minutes later
همونطور که انتظار داشتم جواب تلفنش رو نمیداد. دختره ی حقه باز! پیامی براش فرستادم و بعد گوشیم رو خاموش کردم
پیام: فکر میکردم میتونستم بهت اعتماد کنم!
روی مبل راحتی نشستم و پس از روشن کردن نخ سیگاری ، اونو بین لب هام قرار دادم و در ادامه، مشغول پرونده های نصفه نیمه ای که روی میز قرار داشت شدم
......
الکس: هی امیلی ...
+نمیخوام باهات حرف بزنم الکس...من یک بار گفتم جوابم نه هست !
الکس: اما...
+بیخیال شو دیگه! تو داشنگاه رو چی میبینی؟ محل معاشقه؟* کمی بلند
متوجه ی بلندی صدام شدم و به بقیه ی دانشجویان که با بهت بهمون خیره بودند نگاه کردم، نفس عمیقی کشیدم و بعد از تنه زدن به الکس به سمت کلاس مربوطه حرکت کردم. اما الکس بیخیال نبود
الکس: اما باید اینو ببینی....
+وای* عصبی
به سمتش برگشتم و با عصبانیت لب زدم: چی رو ببینم؟ دیوونه ام کردی
الکس، صحفه نمایش گوشی رو گرفت جلوم و گفت: <<این>>
<<این>>؟...آره
<<این>> همون جرقه ی نفرت من از شخصی به نام جئون جونگ کوکه، اون عوضی خائن!
- ۸.۶k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط