آیا این عشق واقعی است؟
آیا این عشق واقعی است؟
part3🍒🍓
جیمین:دیگه باید بری سولو
ات:باشه
جیمین:برو لباس بپوش
ات:باشه
رفتم لباس و آرایش و ابن حرفا از اتاق آماده سازی که اومدم بیرون پسرا دهنشون باز موند
ات:چیشده
جیمین:خیلی قشنگ شدی این سورپرایز بود؟
ات:نه حالا میبینی
رفتم رو صحنه شروع کردم اهنگ خوندن که متوجه شدم الان زمان سورپرایزه
جیمین ویو
قرق نگاه ات شده بودم خیلی شگفت انگیزه تا اینکه دیدم اوج آهنگ داره نزدیک میشه و میکروفون رو انداخت اونور و با صدای خیلی بلند تر از میکروفون داشت اوج آهنگ رو میخوند تا حالا دختری مثل ات رو ندیدم که با این سن و سال بدون میکروفون بخونه البته یه زره هم نگرانش بودم هم نگران پریود بودنش هم نگران حنجرهش واقعا سورپرایز شدم
ات:بچه ها خوب بود؟
جیمین:آره عالی بودی حنجره به اون خوبی رو چرا ازیت کردی؟
ات:خب حالا
یهو حس کردم نفس ات گرفت هی سرفه میکرد اینقدر سرفه کرد که بیهوش شد زنگ زدیم آمبولانس.
(۱ساعت بعد)
پشت در کما منتظر بودم که دکتر اومد
جیمین:حال ات چطوره
دکتر:باید خیلی مراقبش باشین امروز ظهر هم اومد اینجا
جیمین:آره میدونم به خاطر تزریق خون
دکتر:چی؟نه.برای تزریق خون نبوده به خاطر اختلال در بدن این دختر آقای...پارک ازتون خواهش میکنم باید مراقبش باشین
جیمین:چرا بهم هیچ چیزی نگفته بود؟ممنون.میتونم برم تو کما که ات رو ببینم
دکتر:بله
رفتم تو اتاق و ات رو دیدم یه دستی به سرش کشیدم که بیدار شد
شرط برای پارت بعد ۵ تا لایک و ۵تا کامنت
part3🍒🍓
جیمین:دیگه باید بری سولو
ات:باشه
جیمین:برو لباس بپوش
ات:باشه
رفتم لباس و آرایش و ابن حرفا از اتاق آماده سازی که اومدم بیرون پسرا دهنشون باز موند
ات:چیشده
جیمین:خیلی قشنگ شدی این سورپرایز بود؟
ات:نه حالا میبینی
رفتم رو صحنه شروع کردم اهنگ خوندن که متوجه شدم الان زمان سورپرایزه
جیمین ویو
قرق نگاه ات شده بودم خیلی شگفت انگیزه تا اینکه دیدم اوج آهنگ داره نزدیک میشه و میکروفون رو انداخت اونور و با صدای خیلی بلند تر از میکروفون داشت اوج آهنگ رو میخوند تا حالا دختری مثل ات رو ندیدم که با این سن و سال بدون میکروفون بخونه البته یه زره هم نگرانش بودم هم نگران پریود بودنش هم نگران حنجرهش واقعا سورپرایز شدم
ات:بچه ها خوب بود؟
جیمین:آره عالی بودی حنجره به اون خوبی رو چرا ازیت کردی؟
ات:خب حالا
یهو حس کردم نفس ات گرفت هی سرفه میکرد اینقدر سرفه کرد که بیهوش شد زنگ زدیم آمبولانس.
(۱ساعت بعد)
پشت در کما منتظر بودم که دکتر اومد
جیمین:حال ات چطوره
دکتر:باید خیلی مراقبش باشین امروز ظهر هم اومد اینجا
جیمین:آره میدونم به خاطر تزریق خون
دکتر:چی؟نه.برای تزریق خون نبوده به خاطر اختلال در بدن این دختر آقای...پارک ازتون خواهش میکنم باید مراقبش باشین
جیمین:چرا بهم هیچ چیزی نگفته بود؟ممنون.میتونم برم تو کما که ات رو ببینم
دکتر:بله
رفتم تو اتاق و ات رو دیدم یه دستی به سرش کشیدم که بیدار شد
شرط برای پارت بعد ۵ تا لایک و ۵تا کامنت
۴.۴k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.