قلبم برای توستp¹
قلبم برای توستp¹
ویو یونا
صبح با صدا زدنای مزخرف کوک بلند شدم(بی ادب صدا خودت مزخرفه😑)
کوک: یونااااا پاشوووو.... الان دیر میرسیم هاااا
یونا: اههه بلند شدم دیگه چقد صدا میزنی..
از تخت بلند شدم که قامت کوک و تو چارچوب در دیدم که داشت اینجوری😐نگام میکرد
یونا: چیه؟!
کوک: خانم باش طلبکارم هستن.. صبحونه که آماده کردم صدات که زدم بعد تو الان طلبکاری؟
یونا: ارهه چون خوابم میاددد
کوک: میدونم منم خوابم میاد ولی چاره چیه.. برو صورتت و بشور بیا اینجوری با این قیافه بیای صبحونه خبری نیست
یونا: باشه بابا
چقدر از این صبح زود بیدار شدم بدم میادد.. اههه.. رفتم دستشویی و تو آینه چشمم به صورتم افتاد رنگم پرید! کوک حق داشت گفت قیافم بده.. هوفف صورتم و شستم و رفتم سمت آشپزخونه که دیدم کوک داره قهوه میریزه بادیدم لبخندی زد و فنجون قهوه و داد دستم.
کوک: بفرمایید خانم خوابالو
یونا: مرسی..
کوک: یونا بجنب فقط نیم ساعت دیگه باید مدرسه باشیم
یونا: باشه هولم نکن بزار بخورم..
کوک: باشه تو بخور فقط..
*یک ربع بعد*
کوک: یونا بسه بیا بریمم.. خفه میشی انقد میخوریا.
یونا: تا چشم حسودام کور بشه..
کوک: هعی ینی پرخورتر از تو خودتی
یونا: عه کوکی.. راستی شیرکاکائوم و برداشتی؟
کوک: عهه نه
یونا: خسته نباشی
کوک: شیر موز منم بیار
یونا: اوکی... بیا بزار تو کیفت
کوک: باشه بریم فقط..
وقتی رسیدیم دیدیم بچه ها چند نفر چند نفر با هم دیگه پچ پچ میکنن و میخندن مخصوصا دخترا.. چشونه اینا؟!
رو کردم به کوک که دیدم اونم مثل من داره با نگاه وات د فاز به بقیه مینگرد
یونا: کوکی چشونه اینا؟
کوک: نمیدونم.. خلن بابا ولشون کن.
خنده ای کردم و به بقیه راهمون ادامه دادیم که تو راهرو یهو کیومی به سرعت اومد طرفم و پرید بغلم منم که از شوک مونده بودم کوک دسته کمی از من نداشت
یونا: کیومی... خوبی؟؟؟
کوک: چته؟ چرا اینجوری میکنی؟
کیومی: سلام بچه ها.. ببخشید یه خبر دارم ذوق زده شدم دیدمت کوک که تا این و شنید سری از تاسف نشون دادو ارز کنارمون رد شد و رفت
کیومی: وا چش شد یهو؟
یونا: هیچی برای تو ابراز تاسف کرد..
کیومی: عه یوناااا
یونا: کوفت... سکته کردم کیومی..
کیومی: ببخشید خب.. بیا بریم تو کلاس پیش مینهو تا بهت بگم چه خبره..
یونا: باش بریم..
___________________
پارت اول تقدیمتون🥺💗
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا❤️🍓
ویو یونا
صبح با صدا زدنای مزخرف کوک بلند شدم(بی ادب صدا خودت مزخرفه😑)
کوک: یونااااا پاشوووو.... الان دیر میرسیم هاااا
یونا: اههه بلند شدم دیگه چقد صدا میزنی..
از تخت بلند شدم که قامت کوک و تو چارچوب در دیدم که داشت اینجوری😐نگام میکرد
یونا: چیه؟!
کوک: خانم باش طلبکارم هستن.. صبحونه که آماده کردم صدات که زدم بعد تو الان طلبکاری؟
یونا: ارهه چون خوابم میاددد
کوک: میدونم منم خوابم میاد ولی چاره چیه.. برو صورتت و بشور بیا اینجوری با این قیافه بیای صبحونه خبری نیست
یونا: باشه بابا
چقدر از این صبح زود بیدار شدم بدم میادد.. اههه.. رفتم دستشویی و تو آینه چشمم به صورتم افتاد رنگم پرید! کوک حق داشت گفت قیافم بده.. هوفف صورتم و شستم و رفتم سمت آشپزخونه که دیدم کوک داره قهوه میریزه بادیدم لبخندی زد و فنجون قهوه و داد دستم.
کوک: بفرمایید خانم خوابالو
یونا: مرسی..
کوک: یونا بجنب فقط نیم ساعت دیگه باید مدرسه باشیم
یونا: باشه هولم نکن بزار بخورم..
کوک: باشه تو بخور فقط..
*یک ربع بعد*
کوک: یونا بسه بیا بریمم.. خفه میشی انقد میخوریا.
یونا: تا چشم حسودام کور بشه..
کوک: هعی ینی پرخورتر از تو خودتی
یونا: عه کوکی.. راستی شیرکاکائوم و برداشتی؟
کوک: عهه نه
یونا: خسته نباشی
کوک: شیر موز منم بیار
یونا: اوکی... بیا بزار تو کیفت
کوک: باشه بریم فقط..
وقتی رسیدیم دیدیم بچه ها چند نفر چند نفر با هم دیگه پچ پچ میکنن و میخندن مخصوصا دخترا.. چشونه اینا؟!
رو کردم به کوک که دیدم اونم مثل من داره با نگاه وات د فاز به بقیه مینگرد
یونا: کوکی چشونه اینا؟
کوک: نمیدونم.. خلن بابا ولشون کن.
خنده ای کردم و به بقیه راهمون ادامه دادیم که تو راهرو یهو کیومی به سرعت اومد طرفم و پرید بغلم منم که از شوک مونده بودم کوک دسته کمی از من نداشت
یونا: کیومی... خوبی؟؟؟
کوک: چته؟ چرا اینجوری میکنی؟
کیومی: سلام بچه ها.. ببخشید یه خبر دارم ذوق زده شدم دیدمت کوک که تا این و شنید سری از تاسف نشون دادو ارز کنارمون رد شد و رفت
کیومی: وا چش شد یهو؟
یونا: هیچی برای تو ابراز تاسف کرد..
کیومی: عه یوناااا
یونا: کوفت... سکته کردم کیومی..
کیومی: ببخشید خب.. بیا بریم تو کلاس پیش مینهو تا بهت بگم چه خبره..
یونا: باش بریم..
___________________
پارت اول تقدیمتون🥺💗
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا❤️🍓
۹.۳k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.