سلطنت بی پایان پارت پنچم
سلطنت بی پایان پارت پنچم
صبحونه خورد رفت من رفتم حمام بعد که حموم کردم امدمدبیرون موهامو خشک کردم داشتم دنبال ساعتم میگشتم که گوشیم زنگ خورد برداشتم گفتم نرو به اون دیدار نرو برات بد میشه گفتم چرا گفت فقط نرو از این جا برین تو اون دوستت از این جا برین
گفتم مو توجه حرفتون نمیشم بعد غط کردم به خودم گفتم چرا نرم شاید مردم آزار باشه بعد کا ساعتمو پیدا
کردم لباسمو پوشیدم دیدم که تهیونگ با ماشینش بیرونه و داره برام دست تکون میده یه کمی میترسیدم
چون اون مرده ناشناس گفت نرم تهیونگ از ماشین پیاده شود و آمد دم در 🚪در زد من خشک شدم بودم و با صدای در زدن به خودم آمدم درو باز کردم تهیونگ گفت چرا نمیای نیم ساعته منتظرتم گفتم ببخشید داشتم ساعتمو پیدا میکردم تهیونگ گفت خوشگل شودی گفتم ممنون خودتم خوشگل شدی بعد کفشم پوشیدم رفتیم تو ماشین نشستیم تهیونگ گفت بریم یه جای که من خیلی دوست دارم گفتم باشه بریم🙂😥 تهیونگ گفت چرا اینجوری از چیزی ناراحتی گفتم نه بابا خوبم دستمو گرفت گفت اگه اتفاقی افتاده بهم بگو دستمو از دستش جدا کردم گفتم نه چه اتفاقی آخه تهیونگ از داشتبورد یه جعبه برداشت بهم داد گفتم چیه گفت بازش کن بازش کردم تو ش انگشتر حلقه دو تا بود بهم نگاه کرد گفت جیسونگ با من ازدواج میکنی من همون چوری موندم گفتم واقعا نمیدونم چی بگم تهیونگ گفت منو به عنوان دوست پسرت انتخاب می کنی خندیدم گفتم آره تهیونگ انگشتر دستم کرد بعد گفتم حالا کجا منو می خوای ببری تهیونگ گفت بهترین جای کره تهیونگ تو گوشیش به همشون گفت که من قبول کردم جین گفت حالا چطوری بهش میکی که مافیای تهیونگ گفت میگم بذار بیشتر صمیمی تر بشیم بهش میگم جیهوپ گفت اگه دوست نداشته باشه تهیونگ گفت جاره نداره
جوز این کاری دیگه نمیتونه بکنه مارفتیم یه رستوران
غذا خوردیم یه سال گذشت 🖤
تهیونگ مم خیلی بیش از صمیمی شده بودیم تهیونگ به اعضا گفت که امروز می خوام بهش بگم که مافیام جونگکوک واقعا می خوای بگی اون دوستش پليسه تهیونگ آره میگم میدونم که چیزای خوبی در پیشمون نیست از تو جین می خوام که از اینجا برین و هر اتفاقی افتاد مراقب جیسونگ باشین تهیونگ آمد دم در خونه درو باز کردم گفتم خوبی بعد بغلش کردم تهیونگم بغلم کرد گفت جیسونگ می خوام یه چیز خیلی مهمی رو بهت بگم گفتم چیه بگو تهیونگ گفت من مافیایام خندیدم گفتم واقعا خیلی بامزه ای تهیونگ گفت نه من واقعا ما فیام قیافشم جدی بود گفت من مافیای همون مافیای بزرگی که نونهیا می خواد بگره افتادم زمین تهیونگ آمد پیشم گفت تو خیلی پستی گمشو ازت بدم قات
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه لطفا حمایت کنید
صبحونه خورد رفت من رفتم حمام بعد که حموم کردم امدمدبیرون موهامو خشک کردم داشتم دنبال ساعتم میگشتم که گوشیم زنگ خورد برداشتم گفتم نرو به اون دیدار نرو برات بد میشه گفتم چرا گفت فقط نرو از این جا برین تو اون دوستت از این جا برین
گفتم مو توجه حرفتون نمیشم بعد غط کردم به خودم گفتم چرا نرم شاید مردم آزار باشه بعد کا ساعتمو پیدا
کردم لباسمو پوشیدم دیدم که تهیونگ با ماشینش بیرونه و داره برام دست تکون میده یه کمی میترسیدم
چون اون مرده ناشناس گفت نرم تهیونگ از ماشین پیاده شود و آمد دم در 🚪در زد من خشک شدم بودم و با صدای در زدن به خودم آمدم درو باز کردم تهیونگ گفت چرا نمیای نیم ساعته منتظرتم گفتم ببخشید داشتم ساعتمو پیدا میکردم تهیونگ گفت خوشگل شودی گفتم ممنون خودتم خوشگل شدی بعد کفشم پوشیدم رفتیم تو ماشین نشستیم تهیونگ گفت بریم یه جای که من خیلی دوست دارم گفتم باشه بریم🙂😥 تهیونگ گفت چرا اینجوری از چیزی ناراحتی گفتم نه بابا خوبم دستمو گرفت گفت اگه اتفاقی افتاده بهم بگو دستمو از دستش جدا کردم گفتم نه چه اتفاقی آخه تهیونگ از داشتبورد یه جعبه برداشت بهم داد گفتم چیه گفت بازش کن بازش کردم تو ش انگشتر حلقه دو تا بود بهم نگاه کرد گفت جیسونگ با من ازدواج میکنی من همون چوری موندم گفتم واقعا نمیدونم چی بگم تهیونگ گفت منو به عنوان دوست پسرت انتخاب می کنی خندیدم گفتم آره تهیونگ انگشتر دستم کرد بعد گفتم حالا کجا منو می خوای ببری تهیونگ گفت بهترین جای کره تهیونگ تو گوشیش به همشون گفت که من قبول کردم جین گفت حالا چطوری بهش میکی که مافیای تهیونگ گفت میگم بذار بیشتر صمیمی تر بشیم بهش میگم جیهوپ گفت اگه دوست نداشته باشه تهیونگ گفت جاره نداره
جوز این کاری دیگه نمیتونه بکنه مارفتیم یه رستوران
غذا خوردیم یه سال گذشت 🖤
تهیونگ مم خیلی بیش از صمیمی شده بودیم تهیونگ به اعضا گفت که امروز می خوام بهش بگم که مافیام جونگکوک واقعا می خوای بگی اون دوستش پليسه تهیونگ آره میگم میدونم که چیزای خوبی در پیشمون نیست از تو جین می خوام که از اینجا برین و هر اتفاقی افتاد مراقب جیسونگ باشین تهیونگ آمد دم در خونه درو باز کردم گفتم خوبی بعد بغلش کردم تهیونگم بغلم کرد گفت جیسونگ می خوام یه چیز خیلی مهمی رو بهت بگم گفتم چیه بگو تهیونگ گفت من مافیایام خندیدم گفتم واقعا خیلی بامزه ای تهیونگ گفت نه من واقعا ما فیام قیافشم جدی بود گفت من مافیای همون مافیای بزرگی که نونهیا می خواد بگره افتادم زمین تهیونگ آمد پیشم گفت تو خیلی پستی گمشو ازت بدم قات
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
بچه لطفا حمایت کنید
۶.۴k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.