آدمایی که جای حرف زدن می نویسن،
آدمایی که جای حرف زدن می نویسن،
خطرناکن!
درست مثل همون مصدومایی که خونریزی داخلی دارن و ناغافل خط ممتد،
سوت می کشه رو مانیتور زندگیشون ...
بی درد و بی علامت!
آدمایی که می نویسن مدت مدیدی تو سکوت بودن،
تو انزوای دسته جمعی،
از همونایی که مثل همون کلانتر کارتونی دوران بچگی مون،
هیچکس نمی فهمه چی میگذره
تو قلب طلایی یی که پشت ستاره ی حلبی چهره شون پنهون کردن...
آدمایی که می نویسن ،
اونقدر می نویسن تا یه روز جوهر احساس شون خشک بشه و بعد خودشون می شن نقش اول قصه های ناتموم بقیه...
درست مثل مجنون که اونقدر "مشق نام لیلا " کرد که بالاخره مرد!
آره؛
مرد!
آدمایی که جای حرف زدن می نویسن،
آلارم نمی دن؛
سوپاپ اطمینان هم ندارن..
فقط یهو می ریزن...
کاملا یهو!
خطرناکن!
درست مثل همون مصدومایی که خونریزی داخلی دارن و ناغافل خط ممتد،
سوت می کشه رو مانیتور زندگیشون ...
بی درد و بی علامت!
آدمایی که می نویسن مدت مدیدی تو سکوت بودن،
تو انزوای دسته جمعی،
از همونایی که مثل همون کلانتر کارتونی دوران بچگی مون،
هیچکس نمی فهمه چی میگذره
تو قلب طلایی یی که پشت ستاره ی حلبی چهره شون پنهون کردن...
آدمایی که می نویسن ،
اونقدر می نویسن تا یه روز جوهر احساس شون خشک بشه و بعد خودشون می شن نقش اول قصه های ناتموم بقیه...
درست مثل مجنون که اونقدر "مشق نام لیلا " کرد که بالاخره مرد!
آره؛
مرد!
آدمایی که جای حرف زدن می نویسن،
آلارم نمی دن؛
سوپاپ اطمینان هم ندارن..
فقط یهو می ریزن...
کاملا یهو!
۲.۷k
۰۱ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.