مگذار که دور از رخت ای یار بمیرم

.
مگذار که دور از رخت ای یار بمیرم
یک سر بگذر بر من و بگذار بمیرم

مردن به قفس بهتر از آن است که در باغ
از طعنه ی مرغان گرفتار بمیرم

هر مشکلی آسان شود از مستی و ترسم
خالی شَوَدَم ساغر و هشیار بمیرم !

گفتی :به تو گر بگذرم از شوق بمیری !
قربان سرت , بگذر و بگذار بمیرم !

بوسه ز هما سایه‌ام افتاد صباحی
باشد که در آن سایه ی دیوار بمیرم

#صباحی_بیگدلی
دیدگاه ها (۱)

سوختم از دوری ات با بی قراری ساختمبی تو عمری با غم چشم انتظا...

.دلم همیشه پر است از زمانه ی تلخکه لحظه لحظه می دهدم یک نشان...

.نی بزن خواهش ولی امشب کمی غمگین نواز خوش نباشد حال من امشب ...

مَستی وُ شورِ جُنون اَز مَن دیوانه بِپُرسگرمیِ باده از آن نر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط