دنیا سلطنت
دنیا سلطنت
پارت ۸۹
آلیس: همتون رو من جم کردم خب اینجا من حرف میزنم و شما گوش میدین هیچ کس تو حرفام نمیپره سکوت کنید باشه
خب از جایی شروع کنیم که لیدیا از پله ها اوفتاد اون نقش راکان و لیدیا بود تا منو از قصر بیرون کنه من چیکار کردم رفتم و راکان رو تحدید کردم راکان که خسته بود و دیگه تاقت نداشتم و گفت که رزرخ دختره اونه نه دوختر شاهزاده جونکوک
پادشاه: چی
آلیس: سرورم لطفا........ لیدیا و ملکه نقشه کشیدن تا همسر سابقه شاهزاده جونکوک را بکشن چون اون میتونست وارث را برایه شاهزاده جونکوک بیاره و اون رو کشتن، بیچاره اون چه درد ناک کشتنش به هر حال ملکه و لیدیا میخواست پادشاه آینده انگلیس تهیونگ باشه و همچنین آنا را از قصر بیرون کنن تا لیدیا باهاش ازدواج کنه با پادشاه و ملکه بشن منو هم که از قصر بیرون کرده بودن و اینجوری میخواست این پادشاهی را عوض کنن با کشتن شاهزاده جونکوک و بیرون کردن من بیرون کردن آنا و داغون کردن ونوس .....
همه این کار ها تقصیره ملکه هست لیدیا ....
لیدیا: من من بودم که عالیجناب تهیونگ را به اون روز انداختم
آنا: چرا چرا تو بهش چشم داشتی
لیدیا : من فقد یه وسیله برایه ملکه بودم من فقد برایه دخترم همیه اون کارا رو میکردم میدونستم که اگه به عالیجناب تهیونگ آسیبی برسونم بگم آلیس این کارو کرده تا آلیس منو بگیره و منو بکشه
آنا: پس میخواستی تهیونگ رو بکشی
لیدیا: نه ... فقد زخمی شد همین
جونکوک: پس رزرخ دوختره تو هست
لیدیا: درسته با بچم تهدیدم کرد که کارای که بهم گفته رو نکن دخترمو ازم میگیره وقتی به دنیا آمد همون دیقه بهش التماس کردم خواهش کردیم بزاره بغلش کنم.....
لیدیا حرف هایش را با ریختن اشک هایش میگفت
آلیس: به نظر شما من این همه ماجرا رو میدونستم چیکار باید میکردم هیچ چیزی به زهنم نمیرسید تا اینکه گفتم خدمه رو جم کنم و به همه اینو بگم
پادشاه بلند شد و گفت
پادشاه: کاره خیلی خوبی کردین ملکه آینده انگلیس به ملکه بودن شما افتخار میکنم
آلیس : خواهش میکنم وظیفه ام بود پس چیکار باید کنیم پادشاه
پادشاه: لیدیا بخاطر دخترش بابد با راکان ازدواج بکنه
آلیس: آما پادشاه
پادشاه: و ملکه رو بسپارید به من امروز مراسم تاج گذاری هم هست و اونجا اعلام کن راکان
@h41766101
پارت ۸۹
آلیس: همتون رو من جم کردم خب اینجا من حرف میزنم و شما گوش میدین هیچ کس تو حرفام نمیپره سکوت کنید باشه
خب از جایی شروع کنیم که لیدیا از پله ها اوفتاد اون نقش راکان و لیدیا بود تا منو از قصر بیرون کنه من چیکار کردم رفتم و راکان رو تحدید کردم راکان که خسته بود و دیگه تاقت نداشتم و گفت که رزرخ دختره اونه نه دوختر شاهزاده جونکوک
پادشاه: چی
آلیس: سرورم لطفا........ لیدیا و ملکه نقشه کشیدن تا همسر سابقه شاهزاده جونکوک را بکشن چون اون میتونست وارث را برایه شاهزاده جونکوک بیاره و اون رو کشتن، بیچاره اون چه درد ناک کشتنش به هر حال ملکه و لیدیا میخواست پادشاه آینده انگلیس تهیونگ باشه و همچنین آنا را از قصر بیرون کنن تا لیدیا باهاش ازدواج کنه با پادشاه و ملکه بشن منو هم که از قصر بیرون کرده بودن و اینجوری میخواست این پادشاهی را عوض کنن با کشتن شاهزاده جونکوک و بیرون کردن من بیرون کردن آنا و داغون کردن ونوس .....
همه این کار ها تقصیره ملکه هست لیدیا ....
لیدیا: من من بودم که عالیجناب تهیونگ را به اون روز انداختم
آنا: چرا چرا تو بهش چشم داشتی
لیدیا : من فقد یه وسیله برایه ملکه بودم من فقد برایه دخترم همیه اون کارا رو میکردم میدونستم که اگه به عالیجناب تهیونگ آسیبی برسونم بگم آلیس این کارو کرده تا آلیس منو بگیره و منو بکشه
آنا: پس میخواستی تهیونگ رو بکشی
لیدیا: نه ... فقد زخمی شد همین
جونکوک: پس رزرخ دوختره تو هست
لیدیا: درسته با بچم تهدیدم کرد که کارای که بهم گفته رو نکن دخترمو ازم میگیره وقتی به دنیا آمد همون دیقه بهش التماس کردم خواهش کردیم بزاره بغلش کنم.....
لیدیا حرف هایش را با ریختن اشک هایش میگفت
آلیس: به نظر شما من این همه ماجرا رو میدونستم چیکار باید میکردم هیچ چیزی به زهنم نمیرسید تا اینکه گفتم خدمه رو جم کنم و به همه اینو بگم
پادشاه بلند شد و گفت
پادشاه: کاره خیلی خوبی کردین ملکه آینده انگلیس به ملکه بودن شما افتخار میکنم
آلیس : خواهش میکنم وظیفه ام بود پس چیکار باید کنیم پادشاه
پادشاه: لیدیا بخاطر دخترش بابد با راکان ازدواج بکنه
آلیس: آما پادشاه
پادشاه: و ملکه رو بسپارید به من امروز مراسم تاج گذاری هم هست و اونجا اعلام کن راکان
@h41766101
۵.۳k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.