Devil or Angel¹³
Devil or Angel¹³
فردا
از خواب بیدار شدم دیدم جونگکوک نیست یعنی واقعا رفته پیش یونا پتو گذاشتم رو سویون و رفتم بیرون
همون موقع یونا هم در اتاقشو باز کرد
یونا: سلام
ا/ت: سلام
یونا:خوب خوابیدی؟
ا/ت: اره تو چی؟
یونا: منم همینطور جونگکوک خوابه؟
ا/ت: چی؟ مگه پیش تو نبود
یونا: نه نبود
فک میکردم دروغ میده جونگکوک بهش گفته رفتم تو اتاقش نگاه کردم دیدم واقعا نیست
ا/ت: پس کجا رفته؟
سریع رفتم پایین نبود
زنگ زدم بهش جواب نداد
ا/ت: جانگمی
جانگمی: جانم
ا/ت: جونگکوک صبح ندید؟
جانگمی:جانگمی نه
سریع زنگ زدم به دویون
ا/ت: الو
دویون: الو سلام زن داداش
ا/ت: خبری از جونگکوک داری؟
دویون: اره اینجاست
ا/ت: میشه گوشی بدی بهش
دویون: خوابه الان
ا/ت: میشه ادرستو بفرستی بیام
دویون: باشه الان میفرستم
سریع رفتم اماده شدم
جانگمی: کجا میری؟
ا/ت: برمیگردم
رفتم با ادرسی که فرستاده بود
ا/ت: دویون
دویون: سلام زن داداش
ا/ت: کجاست
دویون: تو اتاقه تازه بیدار شده
رفتم سریع تو اتاق
کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
سریع رفتم بغلش کردم
ا/ت: خوبی؟
کوک: اره
ا/ت: صبح بیدار شدی ندیدمت خیلی نگرانت شدم
کوک: دویون زنش رفته مسافرت من اومدم پیشش
ا/ت: نه دروغ میدی تو بخاطر دیشب ناراحتی
کوک: نه راست میگم
ا/ت: دیگه نبینم جوابمو ندیا
کوک: ببخشید ساعت چنده؟
ا/ت: 10
کوک: دیرم شده باید برم
ا/ت: من چی؟
کوک: تو خب برو خونه لباستو عوض کن بیا شرکت
ا/ت: نه امروز چهارشنبست
کوک: کی میفهمه پس برو
ا/ت: باشه
کوک: مراقب خودت باش خدافظ
ا/ت: میبینمت خدافظ
#فیک
#سناریو
فردا
از خواب بیدار شدم دیدم جونگکوک نیست یعنی واقعا رفته پیش یونا پتو گذاشتم رو سویون و رفتم بیرون
همون موقع یونا هم در اتاقشو باز کرد
یونا: سلام
ا/ت: سلام
یونا:خوب خوابیدی؟
ا/ت: اره تو چی؟
یونا: منم همینطور جونگکوک خوابه؟
ا/ت: چی؟ مگه پیش تو نبود
یونا: نه نبود
فک میکردم دروغ میده جونگکوک بهش گفته رفتم تو اتاقش نگاه کردم دیدم واقعا نیست
ا/ت: پس کجا رفته؟
سریع رفتم پایین نبود
زنگ زدم بهش جواب نداد
ا/ت: جانگمی
جانگمی: جانم
ا/ت: جونگکوک صبح ندید؟
جانگمی:جانگمی نه
سریع زنگ زدم به دویون
ا/ت: الو
دویون: الو سلام زن داداش
ا/ت: خبری از جونگکوک داری؟
دویون: اره اینجاست
ا/ت: میشه گوشی بدی بهش
دویون: خوابه الان
ا/ت: میشه ادرستو بفرستی بیام
دویون: باشه الان میفرستم
سریع رفتم اماده شدم
جانگمی: کجا میری؟
ا/ت: برمیگردم
رفتم با ادرسی که فرستاده بود
ا/ت: دویون
دویون: سلام زن داداش
ا/ت: کجاست
دویون: تو اتاقه تازه بیدار شده
رفتم سریع تو اتاق
کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
سریع رفتم بغلش کردم
ا/ت: خوبی؟
کوک: اره
ا/ت: صبح بیدار شدی ندیدمت خیلی نگرانت شدم
کوک: دویون زنش رفته مسافرت من اومدم پیشش
ا/ت: نه دروغ میدی تو بخاطر دیشب ناراحتی
کوک: نه راست میگم
ا/ت: دیگه نبینم جوابمو ندیا
کوک: ببخشید ساعت چنده؟
ا/ت: 10
کوک: دیرم شده باید برم
ا/ت: من چی؟
کوک: تو خب برو خونه لباستو عوض کن بیا شرکت
ا/ت: نه امروز چهارشنبست
کوک: کی میفهمه پس برو
ا/ت: باشه
کوک: مراقب خودت باش خدافظ
ا/ت: میبینمت خدافظ
#فیک
#سناریو
۹۳.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.