دیدم یه چند دقیقه ای سرش تو گوشی بود

دیدم یه چند دقیقه ای سرش تو گوشی بود..
مدام یه نگاه به گوشی مینداخت،یه نگاه به آینه میکرد،دست میزاشت رو صورتش و یه نگاه به من...
گوشی رو گذاشت زمین و کز کرد یه گوشه اتاق و بغض کرد...
رفتم سمتش...
گفتم جان دلم،؟؟؟
الهی قربون اون بغض کردنت بشم....
چی شده؟؟؟
چرا بغض کردی؟؟؟
گفت: گوشیمو بده...
گوشی رو دادم بهش ...
گفت: ببین
ببین این برنامه فیس اپ جدید اومده
امروز نصب کردم...
نشون میده تو پیری چه شکلی میشی...
ببین جانا...
آخه جانا تو رو خدا ببین... ببین اگه پیر بشم چقدر زشت میشم...
من مطمئنم....
مطمئنم دیگه اون موقع هیچوقت سمت من نمیای...
مطمئنم دیگه اون موقع از من بدت میاد...
مطمئنم دیگه اون موقع دوسم نداری....
بغلش کردم...
دستامو گذاشتم دو طرف صورتش...
گفتم دلبرک زشت من
من همین الانشم به زور تحملت میکنم،پیری که دیگه هیچی...
زد زیر گریه...
بوسیدمش
گفتم شوخی میکنم دیوونه جان
حالا اصلا گیریم این پوست چند تا چین و چروک داشته باشه..
اصلا گیریم این دستا خشک و پیر بشن...
اصلا گیریم این موهای مشکی نازت سفید بشن...
ولی این چشم ها....
این چشم ها که همینجور تا آخر عمر میمونن
همینجوری تا آخر عمر برق میزنن‌‌...
همینجوری تا آخر عمر دل میبرن...
گرمی دستات چی؟
عطر تنت چی؟
آرامش بغلت چی؟
اون قلب ساده و مهربونت چی؟؟
اینا که پیر نمیشن جان دلم...
من عاشق اون چشمات شدم....
من عاشق اون گرمی‌ دست ها شدم
من عاشق اون عطر تنت و آرامش آغوشت شدم...
من عاشقم...
عاشق... این حرفا چیه....
اصلا چین و چروک های روی صورتت رو عشق است جانا....
اصلا پیری و خشکی دست ها تو عشق است جانا....
اصلا اون تار مو های سفیدت رو عشق است جانا...

#امیرعلی_اسدی
دیدگاه ها (۱۸)

آخرین حرف هایمان را زدیمدلت گیرِ من بود اما قصدِ رفتن داشتی....

🍂 همه چی با یه سؤ تفاهم ساده شروع شد...درست وقتی که اونو به...

._گفت : اینا که هی بالا پایین میکنن؛ میرن اون بالابالاها توو...

✨ ما قول های زیادی به هم داده بودیم ، مثلا قول داده بودی چشم...

فیلیکس: چیییییییییی؟؟؟؟( چشماش خون شد)ات: هی اروم باش همین ک...

هر موقع میدیدمش خنده روی لبش بود یه روز بهش گفتم خوشبحالت......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط